هشدار : هیچ وقت عاشق پسر های چشم زمردی نشوید،حداقل عاشق پسر های قاتل نشوید
+آخر رمان یه حرف مهم زدم
این پارت و پارت قبلی ، قبل از پارت ۱ رخ دادن
آدرین پرونده را بالا و پایین کرد ،دوباره و دوباره اطلاعات سنگ های قیمتی و دلیلی که میخواستند آنهارا بدزدند را خواند
آهسته با دستش نقشه ی فرضی اش را دوباره و دوباره رسم کرد و سپس به ساعت خیره شد ،ساعت ۹:۴۵ بود
به دختری که پشت ماشین نشسته بود خیره شد ،دختری ۱۶ یا ۱۷ ساله که دست و دهانش با مهارت بسته شده بود ، آدرین زمزمه کنان پرسید « آماده ای ؟»