
قولی که زیرپا گذاشته شدp33

(داستان ها بالاخره به هم وصل میشوند/ دوستانت را رها نکن)
برید ادامه. بالاخره فهمیدم اسم استاد دیمین چی باشه. مهسا، برای داستان برچسب بزار.
(داستان ها بالاخره به هم وصل میشوند/ دوستانت را رها نکن)
برید ادامه. بالاخره فهمیدم اسم استاد دیمین چی باشه. مهسا، برای داستان برچسب بزار.
آخرین کاراگاه : پارت ۷
های اوری وااااااان
اینم پارت هفت
امروز به شدت ایده داشتم برا رمان به طوری که چهار پارت جلو تر نوشتم
اگر نظر زیاد بدین پارت دیگه رو عصر میذارم براتون
ولی تعداد باید بالا باشه
برو ادامه
سابین یا تام
رز یا جولیکا
ادرین یا گربه سیاه
مرینت یا لیدی باگ
من
سابین
جولیکا
گربه
مرینت
این خیلی جالب بود گفتم بزارم...
آهنگایی که حس میکنی شروری!
ادامه
🙂🙂🙂🙂
م باش خدافظ
A: نمدونسم به جز دوست مدرسه دوست های دیگه هم دار خواستم ببینم اون کی وقتی مرینت از خونه زد بیرون رفتم دنبالش دیدم رفت توی یه قایق رفت جلوی قایق یه پسر واستاده بو از ماشین پیاده شودم دیدم همون بغل کردن و رو بوسی کردن عصبی شدم دوست نداشتم تن مرینت رو کسی دیکه بغل کن رفتم سمت قایق وقتی رفتم تو قایق مرینت جا خود اولین مشتمور توی صورت اون پسری عوضی خابوندم مرینت داد زد چته داری چی کار میکنی
ادامه دارد....
غریبه #پارت7
M: : هییی چی کار میکنی دیونه شدد ییی ادرینن بس کن
A: این پسری عوضی کی
M: ادرینن این دوست دوران پچه کیم ادرین چرا این کارو کردی دار از دماغش خون میاد بیا لوکا بیا بریم تو رفتیم تو قایق رو دماغ لوکا یخ گذاشتم تا بهتر شه
L: مرینت؟
M: بله
L: اون پسر کی بود؟ دوست پسرت بود؟..... آر
M: امممم آر ولی خواهشن به کسی نگو من واقعن متاسفم و معزرت میخوام خودم میار ازت معزرت خواهی میکنه
L: امم باشه نه نیازی نیست
M: نع نیاز هس باید ادب بش من فعلا میرم باهم در تماسیم خدافظ
L: باش مرینت خدافظ
M: دیدم ادرین جلوی قایق واستاده رفتم جلو و بهش تن زدم رفتم که دیدم صدا می زنه
A: مرینت کجا داری میریـ؟
M: نیاز نیست بدونی بگو و نگو فرقی نداره باز تعقیبم میکنی وقتی به عتماد نداری همین دیگه نمی خوام دیگه ببینمت لوکا فقد یه دوست بود که خیلی وقت ندید بودمش بدرود اقای شکاک
A: ممم مرینت واستا مرینتتتتتتتتتت
انقد صداش زدم دیگه صدام در نمی یومد سوار ماشین شدم هی بهش زنک میزدم امااا جواب نمیداا داشتم از نگرانی میمردم اخخخ چرا اون کار کردممممم
M: از دست ادرین کلاف شدم اصابم خود بود به الیا زنک زدم
AL: سلام مرینت خوبی دختر
M: نع اصلن خوب نیستم به ادرین دعوام شد(الیا از هم چیزمن با ادرین باخبر بود)
AL: اخخخ دختر چی شد بیا ببینمت یکم ارمشی حرف بزنی من امشب میخوام برم یه پارتی میای
M: امم باشه ادرس بده. رفتم با الیا اون پارتی جرایانو تو راه واسش تعریف کردم رفتیم تو پارتی انقد حالم بعد بود پنج تا لیوان شراب خود بودم مست مست بودم یه بسر امد سمتم بلدم کرد و رقصیدم باش اصلن تو حال خودم نبودم
A: گفتم شاید رفت باشه پیش الیا بهش زنک زدم جواب نداد به نینو زنگ زدم نینو هم چیر میدنست از رابطه من مرینت
N: جان دادش
A: سلام دادش خبری از مرینت نداری باهم دعوامون شد
N: والا نمدونم الیا گفت با میرینت میخوان برن مهمونی
A: ادرسشو داریییی؟ ـ
N: ار الان میفرستم
A: با ماشین هر چی توانستم کاز دادم رسیدم
M: تو عالم مستی میخواستم از بغلش بیام بیرون که سفت سفت گرفته بود الیا از اون ور میکشید که با صدای ادرین سعی کردم چشمامو باز کنم اما نتونستم از هوش رفتمم
A: با دیدن صحنه که مرینت تو بغل او مرتیکه عوضی بود خون جلوی چشما مو گرفت مرتیک رو مثل سک زدم مرینت و الیا رو براشتم الیارو رسودنم خونشمو مرینت رو بردن خونه خودم رسیدیم کذاشتمش رو تخت مثل یه فرشته خوابید بو من کنارش خوابیدم ساعت نزدیکه سه صب بود دیدم مرینت نی از تخت بلد شدم دیدم از حموم امد بیرون نشست روی تخت صداش زدم مرینت مرینت خوشگلم خوب معزرت میخوام
M: امم باشه اما اکه یه دفع دیکه اینحوری بشم من قهر میکنمممممــــــ
A: باشه دیگه تکرار نمیشه دیدم مرینت امد سمتم و پرتم کرد روی تخت امد بالم و شروع کرد به خودنم لبام منو همینتور میخورم
بعد دید دکمه های لباسمو وا میکنه من دکمه های لباسشو وا کردم سوتین نشو وارکردم شروع به خودن مم هاش شدم که دیدم داره حال مید بهش ادامه دادم
ادمه دارد....
غریبه#پارت8
A: دیدم ابش امد شروع کردم به لیس زدنش داغ داغ شدن بود دیدم بلندشو پرتم کرد رو تخت شلوارمو در اورد و شروع به خوردن ک*ی*ر. م کرد خدایش خیلی حال میدای سیخ شد بود
M: خودم اندختم روی تخت شول شول شد بودم گفتم بیاا بکنم....
A:مطمئنی ها
M: معلومه که ار.
A:باشه کاندمو از گشو ورداشتم گذاشتم سر ک*ی*ر م. گفتم ارم باش الان میر تو ک*و*س*ت
M: با حالتمستیم گفتم ار بزار. بعد یه چیز داغ بین ک*و*س*م حس کردم شیر و لذته بخش بود صدای ارمبخشش تلب تلب تلب تلب و همچنان ادمه کم کم تمومش کردم به شگم درازش کردم
A: جونن چه کون بزرکی داری چقدر سفید
M: خوب بزرگش کردم که حال بد زود باش که دارمم مثت میشم ابم امد
A: افففف جونن خیلی بزرک با یع حرکت ک*ی*ر*م بردم تو ک*و*ن*ش یع دادی زد که توی خونه پیچید یع چهل ثانیع کنه داشتم بعدش آرم آرم عقب جلو کردم تلب تلب تلب تلب تلب تلب تلب تلب...... و همچنان ادامه دارد بعد ده دقیقه از روش رفتم کنار بعد چند دقیقه امد رو و شروع به خوردن *ک*ی*ر*م. کرد بعد ک*ی*ر*م*و گذاشته توی ک*س*ش و بعد بالا و پاین کرد تون تون ک*ی*ر*م از تو ک*و*س*ش در امد یکم واسم ج*ر*ق زد و بعد گی*ر*م*و گذاشت تو ک*و*س*ش و بالاو پاین کرد
ادامه دار.......
غریبه #پارت9
A: بعد این هم کار خیلی خست شده بودم رفتم کنا مرینت و خوابیدم
M: با اردین خوابیدم بعد از این بیدار شود لباس هامو تنم کردم و غذا سفارش دادم راستش نمیتوانستم از دستش ناراحت باشم اخ ادرین عشقم بود یه جورای هم نمیخواستم لوکا از دستم ناراحت باش تو فکر بودم که با زنک ایفون از فکر امدم بیرون غذارو کرفتم و چیدم ادرین بیدار کردم داشتیم غذا میخوردیم مه گفتم
M: ادرین باید از دوستم معزرت بخوای
A: اول اینکه اون کی بود ودوم اینکه اصل چرا باهاش قرارگذاشتی اصلن چرا دوستت پسر بود؟...
M: ادرین چند بار بگم دوست دوران پچکیم بود درضم من زنت نیستم که واس باید نباید تعین میکونی دوست داشتم رفتم پیشش تو با این کارت من خجالت زده کردی پیش دوستم
A: چی؟ نع بابا. چه چیزاا من همجین کار نمکنم
M: باش بس دیگه من هم نمیبینی از جام بلند شودم رفتم سمت در که ادرین دستمو کشید گذاشت منو روی شونهاش برد تو اتاقش و درم
قریبه #پارت1
سال تحصیل تموم شدتابستون شد پدرومادرم تصمیم کرفته که بریم مسافرت پیش داییم من هم خوش حال بودم رفتم چمدونمو جمع کردم یکه دف گوشیم زنک خود
M: جان
AL: مرینت کی پروازت
M: امروز ساعت8
AL: بیا تا اون موقع ببینمت
M: باشه ساعت 4خوبه
AL: اوکی مببینمت بای
M: باشه بای
M: ساعت، 3شود رفتم حاضر شدم با آلیا تماس کرفتم رفتم پیشت داشتیم بستنی میخواردیم که مامانم زنک زد و گفت باید بریم با آلیا خدافظ کردم و رفتم سورا هواپیما شدم نزدیگه سه ماه گذشت توی اون سه ماکه رفت بودیم پیش دایی میرفتیم پیرون جا حال دیدنی شانگهای رفته بودیم دیگه تابستون داشت تموم میشود قرار بود برگردیم رسیدم پاریس آلیا امد پیشم باهم رفتیم بیرون کلی دور زدیم بعدش نینو هم بهمون پیوست
N: پچه خبرای جدیدو شنیدین قرعر یه پسر ثروتمند بیاد مدرسه دوست کلویی هست وایی خدااا یکی کم بودد
M: برام اصل مهم نی ولش کنید بابا
M: با پچه ها خدافظ ی کردم یه هفته بعد قرار بود بریم مدرسه
یه هفته بعد..؛
M: صبح شد حاضر شدم رفت به سمت مدرسه تو فکر اون پسری بودم که نینوگفته بود به خودم امد دیدم رسیدم رفت تو کلاس دیدم سر جام یه پسر با موها طلای چشم ها سبز رفتم و گفتم اقای که نمیشناسمت اینجا جای من دوستم بور یه جای دیگه بشین
A: هاا شما مصعول تین جا ها هستین؟ عشقم نمکشه برم اون ور با خدافظ خوش حالم کن
M: پسری پرو از جام بلندشو
A: اکه نمیترسی بیا دنبالم
M:دقیقن از چیت بترسم
M: رفتم دنبالش رفت توی انبار مدرسه دیدم یهوی قیبش زد دیدم یک سایه سیاه از جلو رد شد گفتم قایم موشک بازی هادیگه چی جرعت داری بیا بیرون دیدم امد جلو شروع کردم به وراجی یه هویی دیگم ناخاست ساکت شدم ودیدم اون پسر قریب لبها بوس زد حرارت بدنش دیونم کرد بعدش رفت کنار بهش گفتم خیلی آدم بعدی هستی
A: خیلی حرف میزدی
M: بعدزدن این حرف صورتم سرخ شد بعد رفت بیرون من برگشتم سر کلاس دیدم کلویی دار با اون پسری که حتا اسمشم نمدونستم حرف میز دیدم یه هو اون پسر امد سمتم
.... ادمه دارـ
غریبه#پارت2
M: دیدم یه هوی اون پسر امد جولم و گفت
A: اسمم ادرین وشما
M: م م م مر مرینت
M: و بعدشم رفت بعد اون کلاس تموم شد همه رفتن بیرون من هم داشتم کتابمورو جمع میکردم که یهوی دید ادرین امد سمت دستشو محکمه گذاشت رو میز بهم گفت در تماس باشیم بدرو بعد دیدم که یه کاغذ رو میز رسمن شمارشو داده بود بهم با خودم گفتم عجب پسر پروی ولی بعدم نیامد کاغذ رو برداشتم رفتم سمت خونه
MM: سلام مرینت روزت چی طوری بود
M: سلام مامان خیلی عجیب بود
MM: خیلی خسته شدی برو تو اتاقا استرحت کن برای ناهار صدات میزنم
M: باشه مامان
M: رفتم تو اتاقم هی به امروزفکر میکردم بوسش دلم اب شده بود میخواستم بهش زنگ بزنم و وحشش بدم شمارشو ج زدم جواب داد
مگالمه
M: سلام
A: سلام او ببین کی زنک زد
M: زر نذ بابا اون چه کاری بود کردی کاو به چه جرعتی ـ
A: توهم بعد نیامد ها ببین من میخوام ازدست کلویی خلاس بشم میخوام دوست دخترم شی البته از نوع الکیش
M:چی؟ 😳
M: گوشی رو قعط کردم شوکه شد بودم که مامانم صدام زد واس ناهار رفتم پاین
M: سلام بابای
BB: سلام دختر قشنگم روزت چه طور گذشته
M: خوب بود بابا
BB: مرینت همون کنترول رو مید بهم ببینم اخبار چی میگه؟
M: بیاربابا
M: بابام زد اخبا دیدم همون پسری که توی مدرسه بود توی تلوزیون بود به عنوان پسر بزرگ طراح لباس کابریل اکرست یا خداا اخبار میگفت
Ab: پسر بزرک ترین طراح لباس در این مدرسه درس میخواند
ادامه دار..
قریبه #پارت3
M: اخبار داشت ادامه میداد که بابام گفت میرینت این همون پسرس که امد تو مدرسه شما درس میخوانه حول شدم
BB: مرینت چرا جوابمو نمیدی
M: هاا ار بابا خیلی پسر پروی
M: بعد غذا گوشیم زنگ خور ادرین بود جواب دادم
A: الو مرینت
M: بله امرتون
A: به پیشنادم فکر کردی هاا
M: نمیخوام واس خودمو خانوادم دردسر درست کنم
A: در عوضش هرچی بخوای بهت میدم
M: خدافظ
M: گوشیو قعط گردم با خودم فگر کردم اکه این کار بگنم بهش میگم یکی از طراحی هامو به پدرش نشون بده تا ساعت پنچ فکر کردم و تصمیم کرفتم قبول کنم بهش زنک زدم بعد چندتا بوق جواب داد
A: بله
M: به پیشنادت فکر کردم به یه شرط
A: چی شرطی
M: باید یگی از طراحی هامو به پدرت نشون بدی قبول
A: امااا خوب باشه الان میتوانی بیا تا نقشرو بهت بگم بیای پارک
M: اممم باشه
M: حاضر شدم و رفتم بیرون دم پارک واستاده بود رفتیم حرف زد و گفت باید تو مدرسه چیکار میکردیم تموم شد بود حرف هاش دیگه تقریبن شب بود خدافضی گردم و امد خونه تو کوکل سرج کردم پسر کابریل اکرست دقیقن همو ادرین بو شب داشتم تو عکس بازی هاش خیلی خوشگل تر بود من تراخر داشتم بهش فگر. میکردم که دیکه کم کم داشت چشمام سیاهی میرف خواب برد ساعت
صبح؛
M: با صدای تایمر گوشیم. از خواب پریدم واییی نه دیرم شد نمدانم چه جور وسایلمو جمع کردم داشتم بودبود میگردم که یکی بهم خود و افتادم تو بغلش بعدنش خیلی تب داشت سریع بلند شودم که بله اقای ادرین
A:مرینتتت اخخخ کمرم
M: اوش ببخشید خیلی درد گرفتم
M: دلم براش سوخت دستشو گرفتم بلند شه من کشید تو بقل خود با گلی زور زدن بلخر تونستم خودمو رهه کنم هییی چی کار میکنی
A: دارم دوست دخترامو بغل میکنم😂
M:اففففففف که دیدم لب ها بوسید و رفت واخداا چرا این پسر اینجور یه هسی دارم نمدانم اون چی ای بابا ولش کن زنگ خور رفتیم تو کلاس احساس میکرم ادرین همش دار نکام میکنه وقتی بهش نکا میکرپم سرشو برمیکروند
A: یه چیز دختر من به خودش جذب میکر ای خداا این چه حسی تو کلاس همش نیکاهم بو اون بود ولی وقتی نکام میکرد سرمو برمیگردنو
S: کلویی نیکا کن مرینت همش به ادرین نکا میکن
K: اههه دختری نونو وا دارم براش بزار زنگ بخور
زنگو زدن؛
M: کلویی از کنار رد سد یه تن خیلی مهکم زد
خوب این یه چالش باحاله .
برو ادامه
آخرین کاراگاه : پارت ۶
های بیبیزززززززز
اینم پارت 5 که سریعتر نوشتمش ... کم میذارم از این به بعد و فقط به شرط کامنت ادامشو میذارم 😃
برو ادامه داستان