سلاح 14

ary chan ary chan ary chan · 1402/1/22 22:28 · خواندن 5 دقیقه

"-"

 

 

 

 

از زبان نویسنده: 

امی چکشش رو ظاهر کرد. 

امی:این سلاح منه 

روبی:واو چکشت خیلی خوشگله اسمش چیه؟

امی:اسم؟؟ 

روبی:اره دیگه..[تبرش رو ظاهر میکنه]این خوشگله اسمش کیلر عه 

امی:خب..اسمی نذاشتم براش.. 

روبی:قبول داری تبر و چکش بهترین سلاحان؟

امی:اره قبول دارم 

روبی:پس بیا باهاشون بریم بترکونیم 

روبی با تبر تو دستش به سمت مرده گنده اهنی میدوه و بعد یه پرش بلند میکنه و تبرش رو محکم میکوبه به زمین.زمین از جای ضربه شروع به ترک برداشتن کرد و اونقد جلو رفت که به مرده گنده اهنی رسید.بعد اون چند تا صاعقه از ترک ها بیرون زدن و افتادن به جون مرد گنده اهنی. 

روبی تبرش رو گذاشت رو کولش و گفت:اینم یه ضربه کاری 

رافائلا:قوی تر شدیا روبی[خنده] 

لوکا:از کار اصلی منحرف نشید.طبق برنامه پیش میریم.مرینت و رافائلا و ایوان و اسکروج میرن برای نجات آدرین.بقیه هم سر گابریلو با زیر دستاش گرم میکنیم. 

همه:حله. 

مرینت و رافائلا و ایوان و اسکروج رفتن سمت مرد گنده اهنی که بتونن واردش بشن.بقیه هم به حمله هاشون ادامه دادن. 

 

 

از زبان آدرین:

 

 

نگاشون کردم.بچه های تیمم هم اومده بودن برای مقابله با گابریل..هه..از پسش برنمیاین.گابریل هفت زمرد رو داره.

 

(از پسش برنمیان؟من که شک دارم *نوشیدن چای* آدرین:مرض توم هی زرت فرت نوشیدن چای نوشیدن چای من:ساکت برگرد سرجات لوکا:میذارین فیلم برداری تموم بشه یا نه؟ آدرین و من:میذاریم من:خب..ادامه) 

 

من چند سال تمام زیر نظر گابریل بودم و میدونم چه عوضی ای هست.و میدونم که از پسش برنمیان و دارن تلاش الکی میکنن.یهو در سالن باز شد و یه نفر اومد تو.اما چون پشت بهش بودم نتونستم ببینم کیه. 

ایزابل:انگار سینما داره بهت خوش میگذره 

آبجی ایزابل؟اون اینجا چی میخواد؟اومد زنجیرارو باز کرد و گردنمو گرفت و بلندم کرد.رفت سمت در و از سالن بیرون زد.منم کشون کشون با خودش برد.

من:چ..چیکار..داری میکنی؟ 

ایزابل:بهت ربطی نداره. 

رسیدیم به یه جایی که سر در نمیاوردم کجاست.منو محکم انداخت زمین و قبل اینکه بتونم پاشم پاشو گذاشت رو کمرم.دقیقا رو زخمای کمرم.از درد دندونامو روهم سابیدم.وحشی عوضی... 

 

از زبان مرینت:

 

خیلی نگران آدرین بودم.برادر کوچولومو بعد بیست سال دوباره دیده بودم ولی چرا اونجوری؟چرا هر کدوممون یه طرف میدون جنگ بودیم؟ (بخاطر گابریل.کلا همه چی زیر سر این گابریله احمقه) با شنیدن صدای رافائلا به خودم اومدم. 

رافائلا:حالا آدرینو دیدی ضایع بازی درنیاری بغلش کنی نازش کنیا:/آدرین فعلا نباید بفهمه که شاهزاده گمشده اس(چه نقشه ای در سر داری ای رافائلا؟ رافائلا:همون فکری که تو تو سرت داری🗿)

من:ب..باشه حواسمو جمع میکنم. 

ایوان:باز کردم ~~ نگاه ایوان کردیم.نه واقعا تونسته بود یه راه به داخل این رباته باز کنه.هممون از اون حفره رد شدیم و وارد ربات شدیم. 

رافائلا:من از اون شیشه رو سینه ربات آدرینو دیدم باید همین جاها باشه.پخش میشیم.ایوان و مرینت باهم من و اسکروج باهم.برین بگردین.از هم هم جدا نشین. 

من و اسکروج و ایوان:باشه 

ایوان با من اومد و رافائلا و اسکروج رفتن به یسمت دیگه.امیدوارم زودتر آدرینو پیدا کنیم...(آدرین:کمرم درد گرفت بابا زودتر پیدام کنین شر اینو کم کنین من:ساکتتتتت) 

 

*چند دقیقه بعد* 

 

هوف..پس چرا پیدا نمیشه..همه جای اون قسمتو زیر و رو کردیم ولی هیچی به هیچی..یهو از یه در که داشتیم رد میشدیم صدای داد اومد.صبر کن..این که صدای آدرینه؟! آدرین اینجاس؟؟ 

من:ا..ایوان میتونی این درو بشکونی؟ 

ایوان : سعیمو میکنم ~~ بعد کل نیروشو جمع میکنه و یه مشت محکم میزنه به در..در میوفته پایین..چی؟آدرین زیر پای یکی از زیر دستای گابریل داشت له میشد.بدنش هم زخمی و خونی بود..خدا میدونه چیکارا کردن باهاش..نینو راست میگفت. به دست و پاش چیزای مخصوصی بسته بودن که نتونه از قدرتاش استفاده کنه. 

اون:چه عجب اومدین.میدونین خیلی منتظرتون موندم 

ایوان:[عصبی]ای بی معرفت پاتو از رو آدرین برداررررر

اون:و اگه برندارم چی میشه؟! 

ایوان :ونوقت مشت خوشگلمو مزه مزه میکنی.

اون:خب..باشه بیا ببینم.من باهاتون میجنگم.اگه برنده شدید که آدرینو ببرید.اما اگه نتونستین..آدرینو جلو چشماتون سلاخی میکنم.[خنده شیطانی] 

ایوان عصبی رفت سمتش و خواست یه ضربه بهش بزنه که اون جاخالی داد و پاشو بالا اورد و یکی محکم زد پس کله ایوان(من چرا اینقد به پس کله علاقه دارم😐😂) 

ایوان با سر رفت تو دیوار و دیوارو سوراخ کرد.شت..اون اومد سمتم.با قدرتم گرفتمش و شناورش کردم تو هوا.سعیمو کردم که همونجوری نگهش دارم اما لعنتی.زور زمرد ها بیشتر بود.خیلی بیشتر.همون لحظه یه گوله اتیش سمتش پرت شد و افتاد زمین جادوی منم از بین رفت.نگا که کردم دیدم رافائلا و اسکروج اومدن. 

رافائلا:شما سه تا آدرینو بردارین برین من میمونم با این میجنگم..هرچند میدونم حریف زمرد ها نمیشم ولی زورم از شماها بیشتره. 

قبل اینکه اون بلند بشه یه جادوی بنفش رنگی رو گرفت سمت آدرین پرت کرد و خورد به آدرین.رو گردن آدرین یه نقش اژدهایی به وجود اومد.

رافائلا:گذاشتن نشان تکمیل شد.[داد]بریدددددد

آدرین و ایوان رو با جادوم بلند کردم و سریع با اسکروج از اونجا زدیم بیرون.اون میخواست بیاد ولی رافائلا نذاشت و باهاش درگیر شد.امیدوارم سالم بمونه.. 

 

از زبان نویسنده: 

 

نینو چند تا بمب دیگه رو سمت ربات گنده پرت کرد ولی ربات هیچیش نشد. 

نینو:اه..بهترین حمله هامون هم روش اثر نداره

لوکا:معلومه نداره قدرت زمردهارو داره مثلا.اینا قرار بود آدرینو بیارن چیشدن؟ 

نینو:احتمالا یا به ایزابل یا به لایلا برخوردن.

انا:اعصاب ندارم میزنمتونا رو ربات تمرکز کنین.باید همه باهم حمله کنیم. 

همه با شنیدن این حرف انا نیروشون رو جمع کردن و باهم سمت ربات رفتن. 

 

*پایان پارتتتتت*

 

لایک و کامنت کنید انگشتام به چوخ میره و کمرم:-: