پارت ۹

سلام بیکار بودم و اومدم با پارت ۹ حسی به نام عشق 

 ادامه ی مطلب 

 

ساعت چهار و نیم صبح 

 

 

 

جعفر

 

 

 

 (رفیق شیرازی نینو و آدرین و لوکا) (چیه اسم سراغ نداشتم)

 

 

 

 

کاکو داشتُم میرقصیدُم که صدوی (صدای) جیغ ی دخترو اومد رفتُم ببینُم چیطو شده عامو ما رفتیم یهو دیدیدم دختراره گرفتن دارن میکنن تو ماشینو رفتیم گفتیم:عامو مرتیکه ی مفنگی داری چه غلطی میکنی مگه شهر هرته 

اونم که نفهمید مو (من) چی چی گفتم گفت : WHAT? (به انگلیسی میشه (چی)    )

گفتُم :فحش ناموسی میدی مرتیکه

 

بعد یهو دیدُم ی کُلت اسباب بازی در آورد داشت تیر میزد مو هم داشتُم میخندیدُم  یهو دیدُم ۳ تا تیر به مو خورد دیدُم نه عامووو کُلتو واقعی بود دیدوم داره خون ازم میره و یهو بیهوش شُدُم و ی داد هم زدُم 

 

همون موقع 

 

غضنفر

 

 (رفیق شیرازی آدرین و لوکا و نینو )

 

داشتُم میرقصیدُم که صدوی داد جعفرو  رِ  شنیدُم رفتُم ببینُم چیطو شده دیدُم جعفرو با سه جوی (جای) زخم افتاده رو زمین دیدُم ی یارویی داره دخترا ر میکنه تو گونی بعدشم میکنه تو ماشینو رفتیم گفتیم:معلوم الحال ، اُزگَل، ملعون،ولگرد،دماغو، بوگندو ، پدر