
زندگی عجیب من p1

سلام من نویسنده جدید هستم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد
مرینت: بازم مثل همیشه از خواب بلند شدم دست و صورتمو شستم
لباسامو عوض کردم
تو راه مدرسه یهو آدرین رو دیدم که یهو گفت
آدری:سلام مرینت
مری:س س س سلام
ادری:چیری شده؟
مری:ن ن نه
ب ب بریم دیر میشه
آدری:بریم آره دیر میشه
از زبان مری
وقتی رسیدیم و دیدیم هیچکسی نیست
مری:چرا ک ک ک کسی نیست
آدری: نمیدونم
آز زبان آدری:
دویدیم سمت کلاس هوف
دیر کرده بودیم اینم از شانس قشنگ ما
خانم بورژوآ:
سلام بچه ها
یه کوچولو دیر کردید حالا عیبی نداره برید بشینید
مری و آدری:سلام ببخشید چشم
تمومید.....
ببخشید بچه ها کم بود اگه خوشتون اومد لایک و کامنت فراموش نکنید
۳لایک
۲کامنت
خداحافظ 😊😊