چون رمان امیلی و امیلیا رو حمایت نکردید این رو گذاشتم

 

باجی آکاری

تایپ: intp 

خواهر باجی 

ویژگی های ظاهری: موهای سیاه و کوتاه، چشمای قهوه ای (عین باجی) ، گونه های سرخ، موهاش از باجی کوتاه تره

ببخشید نتونستم عکس بزارم 

 

 

ماتسونو چیفویو

تایپ:infp 

ویژگی های ظاهری: کاور 

 

 

 

باجی کیوسکه 

تایپ:estp 

برادر گرامی آکاری

ویژگی های ظاهری عکس پایین 

 

 

خب پارت اول👇

 

از زبان نویسنده
زنگ دوم به صدا در آمد. آکاری سرش را روی میز گذاشت و شروع کرد به چرت زدن. از درس متنفر بود ولی همیشه نمره های خوبی می‌گرفت. از بهترین دانش آموز مدرسه بودن متنفر بود ، از ادای بچه مثبت ها را درآوردن متنفر بود...
در همین افکار بود که دوستانش عصبی وارد کلاس خالی شدند. 
آکاری سریع سرش را بالا آورد تا ببیند چه خبر است. هیوری شروع کرد به حرف زدن:
هیوری:دیدید اون پسره رو؟ اون همونیه که دوست پسرم رو کتک زده.....ناراحتم که تو کلاسمونه...
آکاری توجهش جلب شد:
آکاری: کتک زده؟؟
هیوری:آره!!! 
آکاری پوزخندی زد: 
_میتونم طوری اون پسره رو کتک بزنم که گریه کنه...
هیوری: ولی نمیتونی...بیا شرط بندی کنیم.... اگه تو تونستی بری پیش اون پسره و بهش بگی دست از این کار برداره برات همبرگر میخرم باشه؟
آکاری: باشه!
آکاری به سمت پشت بام رفت، و بله....
چند پسر را دید که در آنجا بودند و چیفویو ماتسونو هم بینشان بود...
آکاری به سمت چیفویو ماتسونو رفت. موهایش پف پفی بود. مستقیم به چشم های چیفویو نگاه کرد و گفت:« هی ، تو چیفویو ماتسونو هستی؟_چیفویو با تردید سر تکان داد_  چرا خودتو تو مدرسه شاخ می‌کنی؟...»
چیفویو با دیدن دختر قلبش شروع به تپیدن کرد این چشم ها را می‌شناخت.