
گودال عشق5🥀🖤

سلام سلــام♡
بنده اومدم بای پارت طولانـــی♥
پس بپر ادامممه💫💫🔥
از زبان لیدی باگ : کت نوار رو روی پاهام گذاشتم..... غرق خون شده بود...انگار دنیا رو سرم ریخته بود.... فقط گریه میکردم و صداش میزدم . خیلی ترسیده بودم .... از زبان کت نوار : صبح که بیدار شدم ، دیدم لیدی باگ داره تو خواب با گریه منو صدا میکنع ! یعنی چی شده ؟ شاید دوباره خواب بدی دیده... آروم تکونش دادم و صداش کردم : لیدی من؟ بانوی مهربونم؟! صدامو میشنوی؟ با جیغ از جاش پرید . گریه میکرد و منو صدا میزد . ب.غ.ل.ش کردم و آرومش کردم : من اینحام بانو چیزی نشده که ! لیدی(با گریه) : اوه ، کت! حالت خوبه ؟من...من دوباره.... دوباره یه خواب وحشتناک دیدم😭
گفتم: نترسبانو هرچیبود خواب بود.. من اینجام و حالم خوبه... لیدی : آخه... کت:آخه بی آخه حرف نباشه . من... ٫ یهو تلفنم زنگ خورد . نگاه کردم دیدم ریناروژه! باورم نمیشد! به لیدی باگ نشونش دادم . لیدی: ممکنه تله ی شدوماث باشه . کت: ولی به نظرم باید جواب بدیم . مکالمه کت و ریناروژ = کت:الو؟ & ریناروژ : الو؟ کت ؟ خودتی ؟حالت خوبه ؟ شما کجایین؟؟؟ & کت: ریناروژ! آره من کت نوارم . نگران نباش حالم خوبه ! & ریناروژ : بگو که لیدی باگ هم پیشته! لطفا بگوو! & کت : آره پیشمه و حالش هم خوبه . & ریناروژ : وای خدا ! ما خیلینگران بودیم ! کجایین؟؟؟ & کت : نمیدونم . وقتی به هوش اومدیم توی یه جایی بودیم که شبیه زندانه . شدوماث هم هست . & ریناروژ : سیگنالتون مختل شده نمیتونم پیداتون کنم ! میدم مکس درستش کنه ! چند روزی طول میکشه ولی.... یکمی تحمل کنید قول میدم نجاتتون بدم ! & کت : ممنون رینا ! لطفا زودتر انجامش بده . فعلا ! & ریناروژ : فعلا کت ، مواظب لیدی باگ باش!
از زبان لیدی باگ : کت داشت با ریناروژ حرفمیزد ! باورم نمیشه بالاخره یکی نجاتمون میده ! فقط چند روز دیگه تحمل میکنیم ! فقط چند روز ! کت گوشی رو قطع کرد و با ذوق گفت : بانوی من ... من گفتم: خودم شنیدم ! کت : نگران نباش درست میشه ! گفتم : آره میدونم ... کت : راستیحالت خوبه ؟ بهتر شدی ؟ گفتم : آره خوبم چیزی نیس فقط یه خواب بود . کت : خوبه ، خوشحالم . گفتم : یادت باشه شدوماث نباید چیزی بفهمه از این تماس . کت: نه نترس حواسم هست ! خهمون لحظه شدوماث یهو اومد جلوی میله ها وایساد ! خیلی خبیثانه گفت : آماده اید یا نه ؟؟ کت عصبانی بلند شد : حق نداری به بانوی من حتی... من زیرگوشش گفتم : باید چند روز تحمل کنیم کت . واگرنه همه چی خراب میشه . کت خودشو جمع و جور کرد و ناامیدانه گفت : آمادم😔 منم دستم رو روی شونه هاش گذاشتم و گفتم : آمادم😞 شدوماث گفت : خب خب ، اینبار کی کیو بزنه ؟؟😈
گفت : شدوماث مغرور نباش ، اینکه ما اینجا اسیر توایم دلیل نیست که همیشه همینطوریه . یه روز حامون عوض میشه ها ! شدوماث : هاهاهاها(خنده شیطانی): شما آخر این هفته میمیرید ! قرار نیست جامون عوض بشه😈😈 من گفتم : یعنی چی ؟ شدوماث : خب کت نوار رو که به عنوان قربانی آرزوم انتخاب کردم . تو رو هم به خاطر دشمنی هام میکشم و انتقام میگیرم دیگه ! 😎 قلبم از جا کنده شد . کت رو به عنوان چیی؟؟ مگه من مردم ؟ نمیذارم به کت دست بزنه . من بدون اون میمیرم ! به کت با گوسه چشمم نگاه کردم. انگار اونقدر ها هم ناراحت نبود . فقط متعجب بود. از زبان کت نوار : من به عنوان قربانی ! جالبه ! بالاخره مادرم رو میبینم ولی .... لیدی باگ چی ؟ اونم میکشه ! من اینو نمیخوام ! اجازه نمیدم اینکارو بکنه ! شدوماث بشکن زد و دوباره و سنتی مانستر ها اومدن.
ما رو گرفتن و بردن همونجای دیروزی . شدوماث : خب نگفتین کی کیو بزنه ؟ لیدی گفت : شدوماث !!!! شدوماث : پس خودم میگم ! امروز نوبت توعه لیدی باگ تو کتو بزن چطوره ؟ آسیاب به نوبته دیگه مگه نه ؟ 😈 لیدی : هرگز شدوماث ! هرگز! شدوماث : خب پس خودم اینکارو میکنم . بعد با یه اشاره کت رو بست به ستون . کت تقلا میکرد . خیلی . ولی هیچ فایده ای نداشت ! اصلا فایده نداشت ! من خواستم برم سمت کت ولی خب اون سنتی مانستر ها نذاشتن ! خیلی تلاش کردم ولی ... نشد ! باید میشستم و درد کشیدن کت نوار رو تماشا میکردم ! چقدر دردناک ! قلبم داشت کنده میشد😥😔لبخند کت نوار هم بیشتر از هر چیزی عذابم میداد . چرا تو هر شرایطی میخنده؟ آخه برای چییی؟؟؟ از زبان کت نوار : خب من که مشکلی با درد کشیدن ندارم ! تو تمام زندگیم انقدر سختی های روحی کشیدم که تحمل چندتا ضربه برام هیچی نیس ! هیچی !! شدوماث شروع کرد و چندین ضربه خیلی محکم به من زد . فقط لیدی باگ رو میدیدم که اشک میریخت و برای فرار تلاش میکرد ! ولی عیب نداره من تحمل دردم خیلی بالاس فقط نگران لیدی باگ بودم...... ! یهو یه ضربه محکم زد به شکمم ! خیلی محکم بود ! زبونم رو گاز گرفتم ولی نشد دیگه .. ناخودآگاه آه بلندی کشیدم ... از زبان لیدی باگ : مثل خنجری بود که فرو میشد تو قلبم ! هر ضربه ای که به کت میزد منو آزار میدااد! یهو کت آه بلندی کشید ! اشکام بیشتر ریختن ... با گریه صداش کردم : کت نوار ! صدامو میشنوی ؟؟😭 کت نوار با صدای ضعیفی در حالی که لبخند میزد گفت : باگابووو! .... خیلی... خو..به ! من....عال..یم ! با عصبانیت و گریه بهش فتم : آخه روانی کجات خوبههه؟؟ چرا انقدر دیوونه ای توو ؟؟ انقدر حرصم نده ! لطفا کت تحمل کن !😔😭 کت : من که .. میگم...خوبم....! دوباره داد زدم و با هق هق گفتم :تو یه دیوونه ای دیوونه !! کت باپوزخند و شیطنت : معلومه.... دیوو..نه ی تو..ام بانو..ی منن!!
از زبان راوی : بالاخره شدوماث دست از سر کت نوار برداشت و رفت سراغ لیدی باگ (لیدی باگ هم روبروی کت بسته بود) . کت فریاد ضعیفی کشید : بانوم نهه! فقط من ! حق نداری .. بهش ..آس..یب بزنی...! شدوماث : حتما پیشی کوچولو😈 بعد رفت و لیدی باگ رو چند تا مشت مهمون کرد . خلاصه انقدر این دوتا رو زد که هر جفتشون از حال رفتن😔😭😢 و انداختشون توی سلول ! هیچ کدوم نایی نداشتن که بلند شن . همونطوری روی زمین موندن . حتی به سختی نفس میکشیدن ! خیلی سخت ! کت با صدای ضعیفی که قاطی بغض بود گفت : خوبی؟ لیدی با پوزخند خیلی ضعیف : آره...عالیم .. ازین بهتر.. نمیشم ! 😏😂 کت با شیطنت : حالا ... کی .. دیوونس ؟؟ لیدی:کتتتتتتت !! کت : باش باش ... بب..خشید !
تبلیـــــــــغ رمــــان🤣📃
بریم سراغ بچه های تیم = ریناروژ : پگاسوس(مکس) چی شد ؟ لکیشن رو پیدا کردی ؟ پگاسوس : خیلی پیچیدس چند روری کار میبره باید صبر کنیم ! ریوکو(کاگامی) : وقت نداریم هر لحظه ممکنه اونارو بکشه ! کاراپیس(نینو) : نه اینکارو نمیکنه ! اونارو لازم داره . ولی ممکنه شک*نجه شون کنه ! وسپریا(زویی): احتمالش زیاده ! ریناروژ : خب حداقل اینه که دو تا کفتر ع.ا.ش.ق باهمن 😁 کاراپیس(نینو) و وسپریا(زویی) و پگاسوس(مکس) و ریوکو(کاگامی) و وایپرین(لوکا) : ریناااروژژژژژژژ!!!! ریناروژ : خب چیه مگه دروغ میگم ؟ وسپریا(زویی): نه ولی فعلا باید جونشون رو نجات بدیم . واپرین : حق با وسپریاس . ریناروژ : خب بابا حالا شمام ! لیدی باگ رو نشناختین ! کت نوار هم همینطور ! الکی که قهرمان نشدن ! اونا باهم دربرابر تمام دنیا هستن و خیلی هم قوین . مثل اونا ع.ا.ش.ق پیدا نمیکنید!
الان ۶ روزه که لیدی باگ و کت نوار گم شدن . پگاسوس(مکس) داره سعی میکنه پیداشون کنه . که یهو داد میزنه : ایول ! پیداشون کردم ! همینه ! / وسپریا : کی ؟ کجا ؟ / ریوکو : خب حرف بزن بچه .... کجان ؟ / پگاسوس : آخه....یکم عجیبه ! اونا توی زیرزمین خونه ی آگراست هستن!/ کاراپیس : یعنی چی ؟؟ گابریل آگراست ؟ / وایپرین : مهم نیست . فعلا باید جونشون رو نجات بدیم . ریناروژ ، آخرین بار کی بهشون زنگ زدی ؟ / ریناروژ : همون ۴ روز پیش که زنگ زدم دیگه نزدم / وسپریا : پگاسوس احتمال سالم بودنشون ؟ / پگاسوس : خب....راستش..... ۱۰٪ ! / ریناروژ : چیی؟ مطمئنی ؟ باید زودتر وارد عمل بشیم....../ در همون لحظات ، پیش قهرمان ها : این ۴ روز ، (که الان ۶ روز گذشته از زمانی که اونجا بودن . اما اون دو روز اول گذشته پس ۴ روز هست )
شدوماث ، پدر این دوتا طفل معصوم رو درآورد ! تا حد مرگ زده بود ، کلشون رو زیر آب کرده بود ، ولی در کل ، حال کت نوار خیلی بدتر بود . با این حال خودشو به سختی نگه میداشت تا مراقب لیدی باگ باشه.
خسته و کوفته و با بدن هایی پر از درد ، روی زمین افتاده بودن . شدوماث تازه دست از سرشون برداشته بود . کت نوار(با صدای ضعیف و خسته):بانوی من ؟؟ / لیدی باگ(با خستگی و صدای ضعیف):هوم؟؟ / کت : اگه زنده موندیم ، عشق من رو قبول میکنی بانو ؟؟ / لیدی باگ : من باید .... باید فکر کنم کت ! / کت : میفهمم ! / لیدی : کت ؟ چطور انقدر راحت احساساتت رو بیان میکنی ؟ لکنت نمیگیری و به تته پته هم نمیفتی . خیلی راحت درمورد عشق حرف میزنی ! چطور اینکارو میکنی؟ / کت : اگر واقعا به کسی علاقه داری ، برای اینکه ازدستش ندی ، خجالت رو کنار میزاری و رک و روراست بهش میگی . برای منم آسون نیست اما ، با خودم کنار میام ! البته که. دیگه به ابراز علاقه هام بهت ، و رد شدن توسط تو عادت کردم بانو! / لیدی : فکر کنم بیشتر از هرکسی توی دنیا بهت ظلم کردم . مگه نه؟ / کت : ظلم ؟ حتی اگرم اینطور باشه ، من بازم دوستت دارم ! هیچ چیزی فرق نکرده ! / لیدی : فکر میکنی زنده بمونیم ؟/کت(با کمی مکث): خودم رو نمیدونم . اما مطمئنم تو باید زنده بمونی . هرجوری شده ! /لیدی : چه نقشه ای تو سرته ؟ / کت : هیچی ! / تو این گفت و گو بودیم که:)🌸
ریناروژ زنگ زد . مکالمه کت نوار و ریناروژ =( کت : الو رینا ؟ & رینا : سلام کت ! حالتون خوبه ؟ & کت : چاره ای به جز تحمل داریم ؟ & رینا : متاسفم . ما فهمیدیم شما کجایید . & کت : واقعا ؟ & رینا : آره ولی نقشه اینه که ، دفعه بعد که اومد سراغتون ، همین که از اونجا خارج شدید ، باهاش بجنگید . ما هم فوری خودمون رو میرسونیم . & کت : نه رینا ما نمیتونیم بجنگیم . قدرتی نداریم ! & رینا : باید بجنگید . باید شما شروع کنید . ما زود میایم . بهم اعتماد کن ! & کت : باشه . زود بیاین . & رینا : لیدی خوبه ؟ & کت : تعریفی نداره & رینا : من خیلی متاسفم . ما نجاتتون میدیم . قول میدم ! ) پایان . لیدی : ما نمیتونیم بجنگیم کت ! نیرویی نداریم ! انرژی نداریم .حتی نمیتونیم از جامون بلند بشیم ! / کت : میدونم سخته،ولی چاره ای نداریم . تو میتونی بانو ما در کنار هم انجامش میدیم . اونا زود میرسن ! / لیدی : حس خوبی ندارم . / کت : من کنارتم ! و مثل همیشه بهت اعتماد دارم ! / لیدی : ممنون کت ! که همیشه کنارمی ! / داشتن حرف میزدن که یهو شدوماث اومد . از زبان کت : ای بابا . همین ۲ دقیقه پیش مارو ول کرد . دوباره اومد ! اه . شدوماث : سلام سلام😈 / کت: چه سلامی برادر من ، همین ۲ دقیقه پیش بود که ولمون کردی ! چرا دست از سرمون برنمیداری ؟؟ / شدوماث : دو روز دیگه میخوام آرزو کنم . تا اون موقع باید حسابی ازتون لذت ببرم ! یاه یاه یاه«خنده شیطانی»😈
🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹
خوب، خوب بود توی کامنت اینو بگید
و اما شرط پارت بعددددددی:)
🖤لایک 8
🦋 کامنت 10
خوب من میخوام که یک تغییرات ریز انجام میدم
که اگر کسی این رمان هم خونده براش تازه بشه💕🖤
دوستون دارم بای♡
🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹🐞🌹