های ادامه؟!

های چطورید تک پارتی اوردم براتون لطفا حمایت شه :)

...................................................................................

قلب درد امانم رو برید بود حالم اصلا خوب نبود از وقتی که رفته حالم بده حدود ۳ ماهی میشه که رفته من سه ماه قلب درد دارم بهش گفته بودم فقط تو میتونی درد قلبم رو خوب کنی ولی خوب فک کنم یادش رفته خون اوردن بالا شده بود برام عادت اینقدر الکل،سیگار،مشروب،...خورده بودم خون هم نمیتونست درد معدم رو اروم کنه هیچی نمیتونست جز اون منو ارومم کنه هیچوقت فکر نمیکردم تنهام بزاره حتی یادمه به هم قول انگشتی داده بودیم ولی خوب الان چشمام باز نمیشد سه ماه هیچ جا نرفته بودم نخندیدم باکسی حرف نزدم اره قشنگ دیونه شده بودم دلم میخواست برگرده پیشم دوباره بیاد بغلم شب تا صبح برام تعریف کنه بخنده با موهام بازی کنه هیچ وقت فکر نمیکردم بخاطر کسی غرورم رو بشکنم و بزنم زیر گریه اره خیلی زورش زیاد بود حالم به حال اون وصل بود. از اول بچگیم ادم ساکت و آرومی بودم تا به حال به دختری نگاه نکرده بودم ولی اون اون لعنتی نمیدونم چیکار کرده باهام احساس مستی و دلتنگی زیاد داشتم خودمم میدونستم داشت چشمام بسه میشده انقدر خون دور و برم بود که نگو 

۸ ساعت بعد :

×عمل ایشون موفق امیز بود باید یه ۳ روز بستری باشن تا مراقب های ویژه ای ازشون بشه 

فک کنم تو بيمارستان بودم احساس سنگینی داشتم 

×اوه به هوش امدی ؟! چه کاری کردی با خودت پسر معده و دم و دستگاه های کل بدنت رو داغون کردی!

اره بیمارستان بودم چرا دارم بی هوش میشم داشت گولم میزد اون دکتر تا بی هوشم کنه.

ساعت ۱۲ نصف شب:

اروم اروم چشمام باز شد کجا بودم هیچکس نبود تو اتاق صدای گریه بود فقط اتاق سفید بود اما تاریک صدای گریه های ارومی میومد سرم رو کج کردم تا ببینم کی وای مری بود سرش رو گذاشته بود رو دستم و داشت گریه میکرد اروم اروم دستم رو گذاشتم رو سرش شروع به نوازش کردم سرش کردم سریع سرش رو آورد بالا زیاد خوب نمیتونستم ببینم ولی همین که اینجا بود برام کافی بود حسش میکردم حضورش رو 

+گریه میکردی ؟

×نه اصلا فقط سرم درد میکرد سرم گذاشتم رو تخت همین 

+منم که نمی‌فهمم 

چیزی نگفت 

+خوبه که به هوش امدی من دیگه میرم 

×چرا این کار رو میکنی چرا داری هردومون رو داغون میکنی تو مگه قول ندادی پیشم میمونی مگه نگفتی که کسی نمیتونه جای منو واست بگیره چیشد ؟

چیزی نگفت هیچی نگفت داشت گریه میکرد همین 

×چرا گریه میکنی ها ؟مگه نگفتم نمیخوام گریه کنی 

+ببین ما به درد هم نمیخوریم دیدی بهت گفتم منو و تو بهم نمیخوریم تو خیلی با من فرق داری میتونی با هرکسی که میخوای باشی 

×به همین سادگی ؟تو فک میکنی ساده ست دوری تو داری با کسی حرف میزنی که صبح تا شب فیکس باهاش بودی همیشه کنارش بودی بد عاشقش کردی الانم میخوای ولش کنی بری چرا چون به درد هم نمیخوریم؟

+اره ولی تو.... تو باید با دختر خالت باشی اون هم بهت میاد هم خوشگله 

×بسه!اگه نمیخواستم از اولش ولت کرده بودم 

داشت میرفتم دستش رو گرفتم

×واقعن میری؟مری من بدون تو میمیرم الان که اینطوریم چه انتظاری داری بعد الان نمیرم تو مال منی چرا این کار رو میکنی بخدا روانی شدم دیگه نمیتونم تحمل کنم ببینم داری با یکی دیگه ای که شاید بتونه جام رو بگیره +خداحافظ 

در رو بس رفت مرگم جلوم بود یواشی سرم رو از دستم در اوردم و از پنجره رفتم بیرون رفتم خونه 

×مامان کو کلویی مادر کو؟

_ داخل اتاق کارش داری؟

رفتم بالا جلوی آیینه وایساده بود

×تو کاری کردی مری بره اره ؟

÷چه طرز حرف زدن با مادرت اون دختر به دردت نمیخوره همین 

×بعد دختر خالم میخوره؟

÷اره در سطح تو خیلی بهم میخورید 

×چرا نمیتونی مری رو قول کنی ؟

÷چون به درد تو نمیخوره 

×جدی باشه تو نمیتونی مری رو ازم بگیری همین که گفتم چرا نمیفهمی من عاشق مری ام چرا ؟

÷یا ما یا اون کدوم ؟

×خداحافظ 

÷آدرین تموم شد همچی برو ديگه تو دیگه هیچ وقت دیگه اینجا بر نمیگردی مردی برام 

رفتم در خونه مری اینا در پنجره جدیدی که پشت حیاط بود رو زدم 

×مری مری مری 

+تو اینجا چیکار میکنی؟

×آماده شو بریم نیویورک 

+حتما چه ساعتی و کی دیونه شدی چی میگی ؟؟؟

×همینی که میگم نمیای؟

+مادر و پدرت چی ؟؟؟؟؟

×مردم براشون گفتن تو یا اونا منم تورو انتخاب کردم 

+تو روانی روانی یعنی چی من اونا خانواده تون 

×نمیای ؟

+نمیدونم نه ....اره 

×اعتماد کن نگران نباش من همیشه حواسم بهت هست 

+وایسا 

دو دقیقه بعد امد در پنجره 

+چطوری بیام بیرون ؟

×بپر بغلم!

+چی؟؟

×بپر نترس حواسم هست بهت زندگی 

پرید گرفتمش 

×دیدی!دیگه نمیزارم ازم دور شی تو فقط باید کنارم باشی حله؟

یواشی خودش رو تو بغلم جا کرد گفت 

+اوم فهمیدم بابایی 

سوار شدیم به سمت نیویورک ۳ سال اونجا موندیم بعد سه سال برگشتیم خونه پاریس مادرم مری رو قول کرد بعد از ۲ سال باهام ازدواج کردیم و یه فرشته ی کوچولو به دنیا اوردیم فرشته نجات من و مامانش یعنی 

 EMMA 

...................................................................................

امیدوارم خوشتون اومده باشه حمایت یادتون نره خیلی مواظب خودتون باشید خیلی دوستون دارم :)