(سفری پر ماجرا بخش 7: چگونه تو یه ماشین عادی 10 نفر رو جا دهیم)

تو دیوونه ای!

دوستت داشته باشم؟!

تو زندگیم رو نابود کردی!

میفهمی برای یه دختر بچه چقدر سخته؟

میفهمی اینکه مجبور باشی بخاطر برادرت پا برهنه و با لباسای پاره توی هوایی که اب منجمد بشه راه بری؟

(توضیح: میفهمی من چقدر سختی کشیدم اون فقط بخاطر اعضای خانوادم؟)

اونم تو دنیایی که فقط تو کتابا دیدیش؟!

من از اول هم قرار نبود باهات ازدواج کنم!

(توضیح: از اول هم رابطه ای بین ما نبوده)

این فقط یه قرار داد ساده بین خانواده هامون بود.

قرار بود وارث رو به دنیا بیارم و بعد به دنیای خودم برگردم.

(توضیح: بودن با تو فقط بخشی از کارم بود. و من علاقه ای بهت ندارم.)

به خاطر تو دیگه حتی دوستای سابق ام هم بهم اعتماد ندارن

 تو بهم میگی همش به خاطر توئه؟!

میگی دوستم داری؟!          

اگه واقعا دوستم داری پس چرا منو اینجا اسیر کردی؟!

(توضیح: اگر واقعا دوستم داشتی چرا زندگیم رو نابود کردی؟!)

میگی بهم هدف دادی؟!

تو بهم هیچی ندادی!

تو بهم هیچی جز یه زندگی پر درد و رنج ندادی.

(توضیح: تو هیچ کمکی بهم نکردی و فقط باعث شدی زندگی ام خراب شه)

بیخیالش زندگی من از اول هم خراب بود.

و تو تغییر زیادی توش ایجاد نکردی.

(توضیح: بدون تو هم زندگیم خراب بود و بودن یا نبودنت واسم مهم نبود)

تا زمانی که اون کار رو کردی!

تظاهر نکن!

من میدونم که اون اتیش سوزی همش زیر افراد توئه!

میدونم چیکار کردی!

تو تنها کسایی که واقعا من و برادرم رو دوست داشتن رو ازمون گرفتی.

(توضیح: تو عزیز ترین ادما رو ازمون گرفتی)

چرا باید بهت اعتماد کنم و دوستت داشته باشم؟!

من ازت متنفرم!!

کی به کیه؟ کی داره کی رو دعوا میکنه؟ برید ادامه. چون این شعر فعلا موندگاره.

ماریا: ظاهرا ال..........*به دهن ماریا چسب میزند*

تا از صحت اطلاعات مطمئن نشدی اسپویل نکن. نادون.

ماریا: از ها........*الین اونو میندازه تو زیر زمین.*

براتون اسلحه تربیتی جدید اوردم که نظر بدید و اسمش هم دمپایی پاشنه دار زنانه است و تا الان خیلی تلفات به صاحبانش داده.(چون مثل کفش پاشنه بلند پاشنه داره)

#روح نباشید_ کامنت دهید_ لایک کنید

 

*طرف پسرا*

نینو:(صدای جیغ دخترا میاد)

امیر رضا : اره وای بریم یه وقت ندزدیده باشنشون.

آدرین: الان منظورت چیه؟

امیر رضا: وقت نداریم.

( اونا میان تو مغازه)

نینو: بچه ها چی شده؟

الناز: مگه قرار بود چیزی بشه؟

امیر رضا : خب خواهر من مگه کخ داری جیغ میکشی؟

مرینت: اهان الان فهمیدم ما داشتیم می اومدیم و از خوشحالی جیغ زدیم.

الناز: من جیغ نزدم کلویی زد.

کلویی: نمیشه حالا هوای دوستت رو یه بار هم که شده داشته باشی؟

الناز: تا جایی که من یادمه دختر شهردار پاریس رو همه میپرستن

زهره: بسه دیگه.

الناز: بچه ها من میخوام برم واسه سفرمون چندتا چیز بگیرم کی میاد؟

زهره و ایدا و بقیه دخترا: ما میایم.

امیر رضا: ما پسرا هم میایم که شما رو یه وقت ندزدند.

آدرین: الناز ترجمه پیلیز.

الناز: ببین تو ی این کشور دختر دزدی چیز کمی نیست. خب؟بعد معمولا دخترای خوشگلی مثل مارو هم اگه بتونند میدزدند(خود شیفته ها/ نویسنده: وجی جان ببند)بعد میان اعضای بدنامون از موها تا مردمک چشم رو جدا میکنند و میفروشند. بعدشم حرفه ای میدزدند. مثلا با ......(داروی بیهوشیه ولی چیزی نیست که بشه اسم برد) بیهوشمون میکنند و مارو بجای بچه های خودشون جا میزنند. و از پاساژ خارج میکنند. خب اینم ترجمه حرف داداشم.

مرینت:(اب دهنش رو قورت میده) فک کنم کنار هم بودن کار عاقلانه ایه.

*خلاصه میرن خرید میکنند و الناز هم تا وقتی اونا تخت سفری و اذوغه میخرند میره یه ماشین کرایه میکنه.*

الناز: تو هتل استراحت کنیم؟

بقیه: اره

*چند دقیقه بعد*

الناز: خب وسایلتون رو جمع کنید

*وسایل رو جمع میکنند و تو ماشین میزارن*

مرینت: بریم؟*الان قراره مرینت رانندگی کنه چون الناز گواهی نامه نداره*

امیر رضا: بریم

کلویی: الناز جان ما 10 نفر چطوری تویه ماشین شش نفره جا میشیم؟

االناز: خیلی سادس. پارسا"نینو و ادرین و برادر من اول میشینند و مرینت جلوی فرمون میشینه و بقیه دخترا و من میشینیم توی ماشین و الیا میشینه کنار راننده. به همین سادگی.*خب اونا به ترتیبی که الناز گفتند میشینند*

کلویی: این اصلا در خور من نیست.

آدرین:اگه خیلی ناراضی ای میتونیم تو رو  روی سقف ماشین بزاریم

کلویی: نه کاملا راضی ام.

*چند دقیقه بعد*

امیر رضا: الناز حالا میفهمم.

الناز: چیو؟

امیر رضا:......ادامه دارد..........