
لحظه های سخت part 3 ادامه 💔

ادامه پلیز
از زبان آدرین:
مرینت رو به گوشه ای از سالن بردم و با زبان اشاره بهش گفتم که کلویی قبول کرد و اونم خییلی خوشحال شد .
بعد دستش رو گرفتم و رفتیم تووی مراسم
ناگهان دیدم مری کلویی رو صدا میزنه . گوشم رو تیز کردم !
کلویی : چی شده ها تو گوش آدرینو پر کردی وایییی داداشی من داره به یه دختر مثل تو اعتماد میکنه! مرینت زد زیر پاش و افتاد زمین و کلویی پاشد و گفت: اگه آدرین نگفته بود به حرفت گوش نمیکردم!خب حالا چیکار کنم؟
مرینت: خیلی خود نمایی نکن فقط همون حرکاتی که مامانت یادت داده بود.
کلویی : حواسم هست بچه نونوا
مرینت: توی مراسم میفهمیم البته حتی اگه خوب هم باشی به نفع منه
کلویی: خب حالا !
از زبان مرینت :
توی ردیف جلو نشسته بودم.آدرین و کلویی هم اومدن .
به آدرین یک لبخند و چشمک زدم .کلویی هم مثل همیشه هی داره خود نمایی میکنه
بعد یکم خودشو درست کرد. آلیا لایو داشت. آلیا : و حالا پیش خانم دوپن چنگ هستیم من سلام کردم و گفتم : امیدوارم مراسم خوبی داشته باشیم.
ـ خانم دوپن چنگ مراسم بعدی تون کی برگزار میشه؟
ـ یک ماه دیگه امیدواریم بتونیم لباس های خوبی رو براتون تهیه کنیم. آلیا بهم یک چشمک زد به این معنی بود که عالی بودی !
آلیا: ممنون مرینت
و بالاخره مراسم تموم شد.... دور هم جمع شدیم. گابریل: خب هرکسی نظرشو بگه
امیلی همیشه با گابریل هم نظره پس چیزی نمیگه. آدری: خوب بود. من و آدرین هم نظرمون مثل هم بود
امیلی: نظر شماها چیه؟
که یدفعه کلویی پرید وسط: خب معلومه با اجرای زیبای من عالی بود عالی
خب دیگه دوپن چنگ بیا لباستو از تن من در بیار. رفتیم تو اتاق....
کلویی: چرا هی بهم علامت👎میدی واقعا که من اجرام عالی بود فقط و فقط مشکل از لباس مسخره ی تو بود. منم یک بشکون طولانی گرفتم خیلی حال داد . کلویی: ددددوپپپن چنگ !!!!!
دردم گرفت تو بد طراحی کردی بعد روی من خالی میکنی.روز زمین همین طور پا می کوبید تا بره لباسش رو عوض کنه