بکلیک

کامنت فراموش نشه.

آنچه گذشت

ام من یکی از دوست های مرینت دوپن چنگ ام میشه بدونم اون توی کدوم سوئیت هست؟

***&&&***

ببینم تو مرینت دوپن چنگی؟

***&&&***

پیشگو ها معمولا میتونند جنگها رو قبل از اینکه وقوع دهند ببینند.

***پایان انچه گذشت***

ملکه ی سابق: مرینت تو بخون. و بلند بخون.

مرینت: در تاریک ترین شب" در شبی بدون ستارگان و ماه جنگی در میگیره. جنگی که با یک لیز خوردن شروع شد و با تا مرز مرگ رفتن یک کفشدوزک و یوزپلنگ تمام میشه و با مفقود شدن دو پسر سیاه پوش یکی ده روز و دیگری دو سال" و در این میان دنیا یا درگیر طوفانی وحشتناک و یا اتشی بی رحم میشود. و خوناشامی میمیرد" روباه و لاکپشتی نیرو های خود را از دست میدن و ارباب پروانه ها اسیر احساسات پدرانه میشه. و میرالکسی که نماد ادمایی که خوبن ولی رنج کمی نکشیده اند نابود میشود. در ان جنگ نقاب ها کنار خواهند رفت و رازی که سال ها در عمیق ترین جای جهان دفن شده اشکار و قلبی از تپش می ایستد. و دشمنی که به خیال همه از رده ی زمانی خارج شده ظهور خواهد کرد. و سرنوشت دنیا به یک تصمیم وابسته خواهد بود.*پیشگویی تموم شد*

کلویی: چه پیشگویی وحشتناک و مهیبی امیدوارم واقعی نباشه.

ساشا: بدبختانه هر چی که پدر ملکه پیشگویی میکردند دیر یا زود به واقعیت تبدیل میشد. مثلا یک نمونش جنگ جهانی دوم.

کاترین: راست میگه.

مایک: پس خدا رحمتمون کنه.

مرینت: فک کنم بدونم منظور از دشمنی که به خیال همه از رده ی زمانی خارج شده ظهور خواهد کرده چیه. ولی بیایین امیدوار باشیم که من اشتباه میکنم.

ادرین: نکنه تا حالا شرور شدی کلک؟ هان؟

بانیکس: نه منظورش کت بلانسه.

آلیا: یا خدا! تو دیگه از کجا اومدی؟

کلویی: کت بلانس کیه؟

مرینت: ام ادرین اگه یک ی لحظه با من بیای توی اون یکی اتاق برات میتونم بگم.* خلاصه مرینت و ادرین اقا میرن توی اون یکی اتاق و مرینت جریان کت بلانس رو میگه*

آدرین: چرا بهم نگفتی؟

مرینت: خب چون  ممکن بود بزنی نابودم کنی. بعدشم به قول بانیکس زمان شکننده س و ما باید سعی کنیم که تغییرات زمانی رو به حداقل برسونیم.*حالا اونا میان توی پذیرایی *

آلیا: چی بهش گفتی؟ به منم بگو .*مرینت جریان رو پچ پچ کنان میگه* اهان الان میفهمم چرا اون جعبه کلاه فرانسوی رو امضا نکردی.

تیکی: بچه ها نمیخوام نگرانتون کنم ولی کسی پدر ادرین رو ندیده؟

امیر رضا :ادامه دارد.............

خب خب همگی خونسرد یه نمیدونم چند پارت دیگه احتمالا همه ی شخصیت ها گرفتار یه جنگ خونین میشن.

والا.

 

 

طنز اخر پارت#

ساشا: حالا که حرفش شد شما دارید چیرو میشمرید که هی چپ و راست میکنید؟

الناز: دو خونه به چپ شش خونه به راست سه خونه از بالا چهار خونه از پایین.

مرینت فهمیدم.

*صدای انفجار*

*افتادن یه چیزی*

ادرین(از توی وان حموم): یوهو! خیلی باحال بود! بالاخره تونستید منو پیدا کنید.

پارسا: پس اینکار رو میکردید.

کاترین: حالا باید سنا رو پیدا کنیم.

الناز: اف6 و اف 7 رو منفجر کن مرینت.

مرینت: باشه.

*ساشا میخوره به سقف*

الناز: الان این مال اف6 بود یا اف 7؟

مرینت: منم نمیدونم.

گابریل: A2، A3 و بی 4 رو منفجر کن.

مرینت: فهمیدم.

*صدای انفجار*

سنا*از بالای سقف افتاد روی زمین*: ای ای. درد داشت... یه بار دیگه من درست قایم نشده بودم!

ادامه دارد.........