
یک سال که ...

یک سال که ...
دقیقا یک سالِ که من نویسنده ی این وب شدم....
در همین دقیقه، در همین ساعت ، در همین روز...
۴:۲۵ صبح ...
من نویسنده ی این وب شدم...
با کلی خوشحالی اطلاعات لازم رو وارد کردم و وارد قسمت میزکار شدم و شروع کردم!
۱۱ ماه پیش من شروع به نوشتن "داستان عشق" کردم.....
۱۰ ماه پیش اولین پارت رمان "گذشت در راه عشق" انتشار کردم...
۹ ماه پیش داستان "عشقی که نمیبینی" رو نوشتم....
۷ ماه پیش رمان "دوستت دارم ! 💕" رو با کلی خوشحالی انتشار کردم.....
۶ ماه پیش داستان پر طرفدار "نامه قرمز" ( RED ♥️ LETTER ) رو نوشتم....
۵ ماه پیش رمان کوتاه "صلح...." رو نوشتم....
۴ هفته ی پیش شروع به نوشتن داستان "گذشته های دور" کردم....
انگار همین دیروز بود!
یا حتی همین چند دقیقه ی پیش...
یکسال که با کلی آدم آشنا شدم و چیزای جدیدی یادگرفتم...
همین دیروز که هیچی از نویسندگی نمیدونستم.
چقدر زود گذشت. نه؟
قدر لحظه ها رو بدونین ، به آرزو تون برسید....
سولماز
۱۵ اسفند سال ۱۴۰۰ ، ۴:۲۵ صبح
❄