Hanihe and mandana

Makila Makila Makila · 1401/11/30 19:22 · خواندن 1 دقیقه

هایی چطورید

بپرید ادامه داستان اوردم 

از خودمو هانیه 

تو اتوبوس تو راه اردو که هانیه ماندانارو نگاه میکرد و ماندانا هم زیر چشمی اورا 

هانیه از ماندانا و ماندانا از او خوشش اومده بود

رفتن به غذا خوری

ماندانا و هانیه نودل گرفتن و از هول هردو یدونه اش رو برداشتن و کردن تو دهنشون که فهمیدن یدونه تو دهن هرکدومشونه ناخوساته جلو رفتن تا بتونن بخورن نزدیک بود کیس کنن تا شارلوت اومدو اون دوتا هول شدن و نودل رو ول کردن 

شب که شدش هانیه رفت تو اتاق داشت لباساشو عوض میکرد که یهو ماندانا وارد میشه میره تا هانیه رو بدون لباس میبینه چشماشو اول میگیره بعد هانیه میگه چیزی نیستش عزیزم راحت باض بعد میره سمت ماندانا و باهم میرن رو تخت میخوابن وقتی خوابیدن کمکم میرن نزدیک هم زیر یه پتو کم کم ماندانا هم لباساشو عوض میکنه و هانیه میره روش دست تو موهاش میکنه و ماندانا ادامه میده باهم کلی کیس میرن و همه باهم تو اتاقای دوتایی اند مثل شارلوت با دنجی ،ساینا با فاطی .....

صبح که شد تو راه برگشت شارلوت دنجی دست تو دست ماندانا هانیه دست تو دست بر میگردند 

و پایان