وبلاگ لیدی باگ

وبلاگ لیدی باگ

به دنیای میراکلس بهترین وبلاگ لیدی باگ خوش اومدین. اینجا براتون بهترین پست ها رو درباره لیدی باگ و کلی پست قشنگ دیگه آماده کردیم.

عشق واقعی P9

عشق واقعی P9

ـ🧡Orange Loin🧡ـ · 18:47 1402/03/31

مرینت #

تو راه بر گشت بودیم همش تو فکر اون لحظه  بودم 

همش با خودم میگفتم یعنی چرا اون کارو کرد 

آدرین #

مرینت خیلی تو فکر بود نمیدونم چرا اون کارو کردم اما نتو نستم خودم رو کنترل کنم

دختر قوی p2

دختر قوی p2

SARINA · 18:22 1402/03/31

از زبان مرینت: با صدای مریلا که میگفت بیدار شو چشمامو باز کردم و روی تخت نشستم که مریلا گفت: مرینت بدو ساعت 7:30 هست تازه به خودم اومدم سریع به سمت دستشویی رفتم و ابی به صورتم زدم و رفتم توی اشپزخونه و صبحونه خوردم و رفتم توی اتاق و سریع اماده شدم کیفم رو برداشتم و همینجور که داشتم کفش میپوشیدم خطاب به مریلا گفتم: من میرم دبیرستان تو برو سازمان و به حواست به کار ها باشه باشه ای گفت سریع رفتم که دیرم نشه سوار ماشین شدم و به سمت دبیرستان حرکت کردم فاصله خونه تا دبیرستلن ده دقیقه بود موقعی که به دبیرستان رسیدم ماشین رو پارک کردم و به سمت حیاط دبیرستان رفتم که بچه ها به سمتم اومدن.. همیشه بچه ها خیلی دوستم دارن چون خیلی باهاشون صمیمی و مهربونم 😊 بعد از یکی دو دقیقه که باهاشون حرف زدم به سمت دفتر رفتم و وسایلام رو اونجا گذاشتم که یکی از معلم ها که اسمش تینا بود بهم گفت: معلومه تورو خلی دوست دارن

از بین معلم ها با تینا خیلی صمیمی بودم گفتم: اره خیلی باهم صمیمی هستن لبخندی زد و خواست چیزی بگه که زنگ کلاس خورد و باید به کلاس هامون میرفتیم به سمت کلاس رفتم. تا وارد کلاس شدم... 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خب امیدوارم خوشتون بیاد و اینم بگم که بچه ها این اولین رمان منه و من تازه واردم و اگر بد شده ببخشید😊✨💜

و اینکه پارت بعد رو اگر لایک ها بالای 10 تا بود میدم✨😊