
مرد جذاب من

پارت ۲۴
#پارت_بیست_و_چهارم
#مرد_جذاب_من
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
رفتم سمت خونه مرینت...
رفتم طبقه بالا شیرینی فروشی که در خونه مرینت باز بود رفتم داخل اول که صداش کردم هیچ جواب نداد اما یه صدایی از اتاقش می اومد خواستم در رو باز کنم ولی در قفل بود...
تا اینکه در رو یکی از داخل اتاق باز کرد...رفت تو اتاق...یکی مرینت رو ل.خ.ت کرده بود و دست و پاش رو هم بسته بود تا اینکه صدای فلیکس از پشت سرم اومد....
F: می دونستم میای
A: 😡باهاش چی کار کردی؟
F: یزره باهم سک*س کردیم...فقط همین
انقدر عصبانی بودم که می خواستم فلیکس رو بکشم رفت سمت مرینت و موهاش رو گرفت بلندش کرد....بعد روش رو کرد سمت من و گفت...
F: واقعا یعنی دلت نمی خواد باهاش سک*س کنی؟ بدنش رو نگاه کن...زود باش جلوی خود رو نگیر
نگاهم رو بردم روی صورت مرینت...به چشای مظلومش که داشت التماس می کرد یه همچین کاری رو نکنم...دونه دونه اشک داشت از چشاش می رفت...
F: می دونم خودت هم یه زمانی باهاش می خواستی این کار رو بکنی ولی جور در نیومد و نشد ولی الان بهترین موقع است
فلیکس مثل یه شیطانی بود که داشت وسوسه ام می کرد...
سرم رو با ناراحتی پایین انداختم و چند قدم رفتم عقب و در اتاق مرینت رو بستم...تکیه دادم به در و یکم فکر کردم و بعد از چند لحظه شروع کردم به در اوردن لباس هام....