
پرواز با بال خیال P1

سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه پارت اول رمان بزنید بریم
+خداحافظ آدرین برای همیشه
_مرینت نههههههههه
_متاسفم خواهش میکنم مرینت
+ خداحافظ
فلش بک⏭️
سابین: مرینت پاشو آخرین روز مدرسه دیر میرسی
مرینت: چشم مامان ، پاشدم رفتم صبحانه ام رو خوردم و لباسم رو عوض کردم و رفتم به مدرسه 🏫
امروز روز آخر مدرسه بود و خیلی خوشحال بودم که از دست کلوئی خلاص شدم رفتم مدرسه بعد از امتحان تاریخ یه جشن برگذار کردن جشن خیلی خوبی بود بعد دیدم همه بچه های کلاس یه جا جمع شدن و داشتن صحبت میکردم منم رفتم از آلیا پرسیدم داشتید در مورد چی حرف میزدید گفت:((قراره پس فردا به یه پیکنیک بریم ، تازه با حضور آدرین کاگامی هم نمیاد (بچه ها اینجا کاگامی با مرینت اینا همکلاسیه ) .) منم خیلی خوشحال شدم و رفتم خونه گفتم باید برای فردا یه لباس خیلی خوشگل طراحی کنم شروع کردم به طراحی لباس
آدرین: ( چه عجب)
وقتی رفتم خونه قضیه مهمونی رو به پدرم گفتم ( من یادم رفت توی مقدمه بگم گابریل هم حضور داره چنانچه که ارباب شرارت یا مونارک نیست) پدرم هم قبول کرد و گفت :((فردا باید خیلی شیک به نظر بیاید پس برای یه لباس طراحی میکنم منم خوشحال شدم و رفتم . وقتی وارد اتاق شدم پلگ طبق معمول به پنیر ها هجوم آورد
پس فردا:
بچه ها این پارت هم تموم شد ببخشید اگر کم بود میدونم برای پارت اول کم دادم ولی واسه این پارت کافیه بازم شرمنده من یه چیز دیگه هم یادم رفت توی مقدمه بگم من از شنبه تا چهارشنبه از ساعت ۶ به بعد پارت میدم ولی پنجشنبه و جمعه هر ساعتی شد
امیدوارم استقبال کنید و خوشتون بیاد فعلا خدانگهدار