
دیدار دوباره پارت سیزدهم🗡️🤫


پارت سیزدهم.
________
آدرین
سوار ماشین شدم و با حالت متعجبی بهش گفتم:
_از اول تا آخر همه چیو بهم بگو!
نگاه خیلی بدی بهم انداخت انگار داشت بهم میگفت به تو چه ولی جوابمو داد.
_ااام،قبل اینکه بهم بزنیم،بهت گفته بودم گواهینامه گرفتم.وقتی بهم زدیم بابا قبل رفتن به آمریکا گفت برام ماشین میخره،امروزم اومد خونه و به حرفش عمل کرد هرچند که بابا و مامان از رابطمون چه شروعش چه تموم کردنش هیچ اطلاعی ندارن!
_اره اره میدونم....
یهو یه سوال به ذهنم رسید.
_بابات این همه پولو از کارش میگیره؟
باز هم نگاه سنگینش رو حس کردم ولی بازم جواب داد!
_اره!پارسال از محل کارش استعفا داد چون پول کافی داشت و یه شرکت تجاری برای خودش زد حتما پدرت خبر داره چون همکار حساب میشن!
الانم در حال ساخت دومین شرکته که همه شون به من میرسه.
با این حرفش یادم افتاد که قبلا پدر راجب یک شرکت تجاری موفق و جدید صحبت میکرده لابد شرکت پدر مرینت بوده.
با تعجب گفتم:
_عجببب حالا نظرته راه بیفتیم چون از اون موقع اینجا وایسادیم!
_خب،باشه حالا کجا بریم؟
_عااام بریم بستنی آندره ؟
_خوبه بریم.
در حالی که رانندگی میکرد ازش تعریف کردم:
_به به رانندگیتم خوبه!
_ممنونم آدرین!(دوستان خودشم نفهمیده چرا اینجوری جوابشو داده