شکارچی خون آشام P6

kastel kastel kastel · 1402/5/4 14:01 · خواندن 3 دقیقه

سلام بریم برای پارت  لطفا پارت ها رو به ترتیب بخونید 😘😘۶

 

یه سرباز جلو رفت و به آیریک استاد ها رو معرفی کرد:ایشون لرد نور هستن ایشون شاه کش ایشون خرشید و شاه خون و بعد ادای احترام کرد و بیرون رفت لوکا جلو رفت و گفت:گفته بودی ومپایر رو می شناسی روی این کاغذ نقشه ومپایر رو بکش بعد از چند دقیقه آیریک کاغذ رو تحویل داد آرمین(لرد نور)میشه بگی چند سالته؟

آیریک:۱۳

آرمین:این نقاشی چیه کشیدی گفتیم نقشه ومپایر الان این چیز قرمز چیه؟

آیریک:این نقشه ومپایر هست دیگه اینا زندانی ها هستن این ماه همیشه خونین ومپایر هست اینا هم ساختمون.

آرمین:من گفتم پلن ومپایر رو می خوام چیزی مثل این نقشه جهان.

آیریک:خب از اول می گفتی.

کاترین(خورشید):بگیر دوباره پلن رو بکش.

آیریک دوباره شروع کرد و بعد از چند دقیقه کاغذ رو تحویل داد آرمین دوباره به اون نگاه کرد و گفت:خوبه یکم تمرین کنی درست میشه.

الیور(شاه خون):شنیدم که دو رگه هستی پدرت از کدوم گروه خون آشام هست؟

آیریک:از گروه m1 

همه استاد ها ساکت شدن و به اون نگاه کردن الیور جلو رفت و شمشیرش رو در آورد و دست آیریک رو یه خط انداخت ضخم خیلی سریع بسته شد الیور با لبخند گفت:واقعا از گروه m1 هست.

کاترین به آیریک نگاه کرد و گفت:می دونی قدرت خونی چیه؟

آیریک:قدرت خونی؟!

لوکا:خون آشام هایی که در سطح m1 قدرت خونی دارن هر خون آشام یه جور قدرتی دارن اگر...

آرمین حرفش رو قطع کرد و گفت:به اتاقت برگرد بعدا در بارش حرف می زنیم.

آیریک ادای احترام کرد و رفت بیرون.

لوکا:چرا نزاشتین حرفم رو کامل کنم؟

آرمین:اگر از قدرت خونی بر علیه ما استفاده کنه کشتما غیر نظامی رو می تونی بالا ببره باید خیلی مراقب باشیم که به غیر نظامی ها نرسه.

کاترین:چه فایده ای داره آخرش که قراره آموزش ببینه اگر با این فکر جلو بریم آموزش اون کار اشتباهی هست هرچند که من با می کنم اشتباهه.

الیور:اگر فکر می کنی آموزش اشتباه هست می تونستی مثل سرنا و مانامی نیای.

کاترین:من احترام تصمیم لوکا رو نگه داشتم.

الیور خواست جواب بده که آرمین گفت:الان وقت این حرف ها نیست باید برای اون یه فکر بکنیم.

لوکا:به نظر من افراد آزمایشی آماده هستن فقط کافیه که آیریک کمی آموزش ببینه.

آرمین:منظورت اینکه گروه آزمایشی ها رو تشکیل بدیم و اون رو اضافه بکنیم؟

الیور:نه هنوز زوده. 

کاترین:موافقم اونا بچن.

لوکا:ما خودمون ۱۵ سالمون بود که گروه شدیم.

الیور:نتیجه رو هم دیدیم.

کاترین:درسته خیلی شانس آوردیم الان ممکن بود که دیگه این شهر وجود نداشته باشه.

آرمین:این تصمیمی نسست که ما به تنهایی بگیریم باید همه هیئت قبول کنن.

لوکا:خب پس درخواست رو ارسال کنیم.

آرمین:آره.

الیور:نه این اشتباهه.

لوکا:باید ریسکش رو قبول کنیم اتفاقی که برای ما افتاد فقط یه بد شانسی بود.

الیور بلند شد و با عصبانیت رفت بیرون و کاترین گفت:من نمی تونم جلوی شما بگیرم اما با این کار مخالفت می کنم چند سال پیش رو که هنوز یادته.

امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد پارت بعدی چیز هایی درباره گذشته که در بارش حرف زده شد رو میگم.