زیاد حرف نمیزنم که بری ادامه ✺◟(∗❛ัᴗ❛ั∗)◞✺ 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادرین و سوار ماشین کردم رسیدیم خونم 
ادرین: مری اِم الان اینجا کجاس؟ 
خونم. چطور؟ 
ادرین: هیچی همینجوری
برات نا اشناعه 
ا: اره یه جورایی احساس نمیدونم اممممممم احسا
م: حساس غریبی
ا: اره دقیعا
عشقم لازم نیست انقدر بهش فک کنی اروم باش فقط کافیه یه نفس عمیق بکشی. هنوز بخاطر اون اتفاق ناراحتی (چند پارت دیگه میفهمین) 
ا: اره یه جورایی اما خب اوففففففففففففف
ادرین و بقل کردم کفتم ناراحت نباش خودم همیچی درس میکنم. 
---ادرین---
دیدم مرینتاون قیافه ی ترسناکش و به خودش گرفت و گفت 
مری: خودم به حساب فلیکس میرسم 
نه مری  اون کارو نکنی  مری خواهش میکنم اگه میخاستم دارش بزنم خودمم میتونستم اینکارو کنم فقط اروم باش 
مری با لحن خیلی خیلی وحشتناک : 
نه ادرین من باید به حسابش برسم فقط کافیه گیرش بیارم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امیدوارم خوشتون اومده باشه ʕ´•ᴥ•`ʔ