
تمام وجودمی پارت 4

سلام بابت تاخیر پارت ازتون عذر میخوام
برین ادامه...
ادامه پارت قبلی...
ما بهت به آقای باز نگاه میکردم که گفتم:
من:آقای بازن خواهش ازتون میکنم الان کجا بریم؟ کسیو نداریم.
آقای بازن:به من مربوط نیست میخواستید زودتر پول اجاره رو بدین مگه من گفتم دیر بده حالا برو بچه غرور خودتم بیشتر نشکن!
با بهت داشتن به رفتنش نگاه میکردم که صدا بوق ماشینی اومد برگشتم دیدم آدرینه اون اینجا چیکار میکنه اصلا خدا فکر کنم روی خوشش رو به من نشون نمیده!
من:ببین داری این وضع رو میبینی بعد اومدی تا نگاه کنی؟
آدرین:ببین من اومدم با بابات حرف بزنم نه تو اگرم اجازه بدی من برم پیش بابات!
من:برو برو
آدرین از ماشینش پیاده شد و روبه بابام گفت:
آدرین:سلام آقای دوپن چنگ میتونم چند دقیقه وقتتونو بگیرم؟
بابامم که ماشینش رو دیده از خود بی خود شد و اینکه میدونید دیگه قبول کرد و رفتن یک گوشه و شروع به حرف زدن کردن بعد چند دقیقه آدرین و بابام اومدن و بابام منو بغل کرد برای دومین باررر!
من:بابا من میخوام بمیرم یا اینکه مریضی یا چیزی دارم؟
بابام:زبونتو گاز بگیر دختر گلم داری ازدواج میکنی!
هاج و واج داشتم نگاش میکردم که از حرص و عصبانیت زدم زیر خنده جوری که آدرین داشت با تعجب به من نگاه میکرد!
من:بابای خودمی واقعا با نمکی.
بابا:چه با نمکی دختر؟ آدرین از تو پیش من خاستگاری کرد منم قبول کردم تا فردا نامزد میکنید.
با بهت داشتم به آدرین نگاه میکردم که خودش گفت:
آدرین:ببین من پشت تلفن هم گفتم دوستت دارم و تو الکی گرفتی الان هم ازت خاستگاری کردم و باباتم قبول کرد تو باید خوشحال باشی!
من:من میخوام الان میخوام گریه کنم بعد میگی خوشحال باشم؟
بابام گفت:
بابا:گریه کردن از روی خوشحالی نه؟
من:چیییی؟از خوشحالی ولمون کن بابا!با اینکارت منو از خودت متنفر میکنی نه اتفاقا کردی.
بدون توجه به اونها از اونجا دور شدم بغضم شکست بغضی که به خاطر بدبختیام بود من واقعا بدبختم!
اینو قشنگ حس میکردم یکی دنبالم ولی به جهنم من فقط میخوام از این دنیا برم کاش مامانم هم منو با خودش میبرد توی حال و گریه کردنام بود که صدا ترمز یک ماشین خیلی بد اومد و درد بدی توی بدم حس کردم و تنها صدایی که شنیدم صدای آدرین و فریادش بود و تاریکی مطلق...
یعنی من مردم؟
رفتم بهشت؟
یا جهنم؟
من کجا هستم؟
من بغل های گرم مامانم رو میخوام!احساس سوزش توی دستم کردم و چشمهام رو به زور باز کردم من توی بیمارستان بودم؟
مگه نمرده بودم؟
پرستاره:نه عزیزم خداروشکر نموردی!
من:ببخشید بلندبلند حرفمو زدم.
پرستاره:خواهش میکنم عزیزم راستی قدر شوهرتم بدون!
من:شوهرررررر(با صدای بلند)
پرستاره:آره مگه شوهرت نیست؟
من:ن...
آدرین هراسون وارد شد اول من دید و رو به پرستاره گفت:
آدرین:خانم آلر بفرمایید بیرون!
پرستاره:چشم رئیس!
با بهت داشتم به دوتاشون نگاه میکردم که آدرین روی صندلی کنار نشست و پرستاره رفت.
من:اینجا برای توعه؟
آدرین:آره
من:راستی بابام چی شد کجاست؟
آدرین:خونهی منه همین امروزم رفت!
من:آهان آره دیگه به خاطر پول منو تو این چند روز تنها نذاشت!
آدرین:بگذریم ولی اینو بگم که دوهفته است بستری شدی!
من:چی میگی؟
آدرین:همین الان شنیدی!
پوکر فیس نگاش کردم اصلا من چرا باهاش خوب رفتار میکردم من باید الان پاچهش رو بگیرم!
من:ببین آدرین فکر نکن چون منو اینجا آوردی عاشقت شدم اوکی!
خداحافظ
شرطم 6لایک و 5تا کامنت