 
  A devil in my heart part 5
 5 بهمن 1402  ·    · خواندن 1 دقیقه
  5 بهمن 1402  ·    · خواندن 1 دقیقه ادامه
آدرین 
در حال رسیدن به کار ها بودم که صدای زنگ خوردن گوشیم حواسم پرت شد . به صفحه نمایش گوشی که نگاه کردم دیدم که نینو بود که زنگ زد ، بهترین دوستم 
+ بله 
_ داداش یه دختر واست تور کردم چه دختری 
+ باز که شروع کردی 
_ داداش برو تورش کن 
+ نمیخوام
_ حداقل برو ببینش 
میدونستم که دست بردار نیست
+ باشه ولی دیگه خبری نیس 
_ خدافظ 
و گوشی رو قطع کرد 
پاریس ۱۵:۳۰ بعد از ظهر 
وارد مکان قرار که شدم یه دختره رو دیدم ، مو و چشماش آبی بودن . صندلی پشت میز رو عقب میکشم و روش میشینم تا اینکه سریع شروع به صحبت کردن میکنه 
+ ببینین آقای محترم من اصلا قصد ازدواج ندارم به زور هم اینجا اومدم 
_ مثل همیم 
+ اره جون خودت
_ من دیگه میرم 
+ خدافظ 
 
 
 