تک پارتی ما مال همیم

🤍Mahdiyeh🤍 🤍Mahdiyeh🤍 🤍Mahdiyeh🤍 · 1404/2/3 14:01 · خواندن 2 دقیقه

سلام💚

با تک پارتی درخواستی آدرینتی اومدم💜

آب دستته بزار زمین بیا ببین چی نوشتم🤪🤣🤣

دیگه شیطون باشی همین میشه🥴🥲😅😅

هنوز باورم نمیشه دادمش😶😅😅

ههیییییععععع بفرمایید ادامه😁💙

ویراش شده🥲

آدرین: مثل همیشه هنزفری تو‌ گوشم بود و داشتم آهنگ مورد علاقه مو گوش میدادم جلو آینه قر میدادم🤪🤣🤣🤣
تو آینه نگاهی‌ کردم چقدر جذابی تو پسر
و بعد رفتم حموم در شامپو رو باز کردم که بوی خوبش مستم کرد عاشق این شامپو بودم چون مامان امیلی برام خریده بود که تقه ای به در خورد
امیلی: آدرین پسرم کاگامی اومده
آدرین: اخمام توهم رفت و گفتم چرا این نچسب مثل سیریش اینجا چسبیده 
امیلی : من گفتم بیاد
آدرین: من خوشم نمیاد من فقط مرینت میام بعد داد زدم گمشه بره بیرون
امیلی: اما آخه آدرین...
آدرین: بیرون
امیلی: باشه بابا باشه
بعد در و بست رفت 
چرا اینا نمی خوان باور کنن من مرینت می خوام درسته مثل ما ثروتمند نیستن اما من فقط اونو می خوام اه
بعدش‌ خشک کردن موهام سوار ماشینم شدم و روندم سمت شرکتم
منشی اومد استقبالم و هی خودشو بهم چسبوند مثلا توجهی کنم بهش اما وقتی دید محل سگم بهش نمیدم رفت نشست اینم به پام افتاده بود چند روز پیش ازم خواستگاری‌ کرد فقط به اصرار بابام اخراجش نکردم دختره ی کثیف .......
که زنگ خورد و صدای چندش منشی اومد با صدای پر عشوه ی‌ چندشش گفت خانم دوپن چنگ اومده عزیزم
از عزیزم آخرش چشم پوشی کردم چون اگه‌ نمیکردم زنده نمیموند با صدای سردی از تنفر گفتم بیاد داخل
با لبخند گرمی از مرینت استقبال کردم اومده بود که کمی در باره ی خودمون و آیندمون صحبت کنم در واقع می خوام ازش خواستگاری کنم هم خودم راحت شم هم این همه دختر که منو می خوان و راحت کنم باید همه بفهمن چه عشق عروسک و زیبایی دارم
قبلا به خود مرینتم گفتم بودم دوسش دارم مامان باباشم راضی بودن فقط رضایت خودش مهم بود
جعبه مخملی قرمزی در آوردم گرفتم سمتش با من ازدواج میکنی
که در اتاق باز شد و چشمای گشاد منشی معلوم شد اخم کردم و گفتم گمشو بیرون رفت و دوباره سمت مرینت با من ازدواج میکنی
مرینت: چقدر هول هولکی اما از خواستگارای زیاد آدرین خبر داشتم حتی میدونم همین منشی ای که داشت مثل بز به آدرین نگاه میکرد اینم از آدرین خواستگاری کرده نمی خواستم از دستش بدم
پس بله رو گفتم و آدرین حلقه کرد دستم منشی با عصبانیت از اتاق رفت بیرون و پاشو میکوبید از رفتاراش متعجب بودم که گرمی لب های آدرین حس کردم

آخخخیییشششش مرد زندگیم برای خودم شد
باهم تا ۱ سال نامزد بودیم بعدش ازدواج کردیم
خداروشکر راضی ام مرد زندگیمو دوسش دارم و عاشقشم عاشق❤️

 

اگر‌ باحال بود
یا خندت گرفت
کامنت بزار🗒

اگر خوشت اومد لایک کن❤️

اگه هردو بود هردو رو بده را سومی‌نداره یا لایکه یا کامنته😅

 

 

 

 

🤣🤣🤣🤣🤣😅😅😅

واییی خدا