خلبان زندگیم

🤍Mahdiyeh🤍 🤍Mahdiyeh🤍 🤍Mahdiyeh🤍 · 1404/2/5 16:30 · خواندن 3 دقیقه

تک پارتی

هاییییی💙

مسافرین‌ محترم سلام خلبان صحبت میکنه آدرین اگراست هستم داریم به فرانسه میرسیم لحظاتی دیگر فرود میاییم لطفا کمربندهای خود را ببندید
آدرین: هواپیما رو روی باند۱ سکو۳ فرود آوردم‌ مسافران به آرومی از هواپیما پیاده شدن کلاه خلبانیمو از روی سرم بلند کردم و موهامو با دستم کمی تکون دادم موهام روی صورتم ریخت و چهره مو زیباتر کرد
خانم دوپن چنگ مهمان دار هواپیما نزدیک شد و گفت خسته نباشین کاپیتان 
لبخندی زدم و گفتم شماهم خسته نباشید وقتی همه ی مسافرین خارج شدن حالا نوبت مهماندار ها بود خارج شن و آخرین نفر من یعنی خلبان
اخرین مهماندار خانم دوپن چنگ بود بغلش به آرامی از هواپیما اومدم پایین و به سمت سالن فرودگاه رفتیم بعدشم از هم خداحافظی کردیم و رفتم پرواز  بعدیم فردا به آلمان بود
پس باید توی این مدت کم سریع ساک سفرم میبستم رفتم خونه دوش گرفتم لباس خلبانیمو شستم اتو کردم یه چیز خوردم و گوشیمو زدم شارژ بعدشم خوابیدم
فردا راس ساعت ۸ پرواز داشتم
و ساعت۷ باید فرودگاه باشم
صبح بعد خوردن صبحانه و شونه کردن موهای بور طلاییم و پوشیدن لباس خلبانیم زدن عطری دلنشین به آن به سمت فرودگاه راه افتادم هنوز خیلی زووود بود تا بلند کردن هواپیما باید نیم ساعت تک و تنها میرفتم میشستم تو هواپیما تا مهماندرا بعدشم مسافرا بیان
وارد هواپیما شدم چه بوی عطر تمیزی‌ میومد یکی از مهماندارای هواپیما عه خانم دوپن چنگ بود سلام کردم و اونم سلام کرد و رفت به بقیه کاراش رسید 
دختری‌ زیبا و  آراسته ای بود صورت زیبایی و تو دل برویی داشت 
که صدای ظریفش به گوشم رسید 
+خلبان چرا اینطوری نگام میکنین؟
هول شدم و گفتم هیچی
شونه ای بالا انداخت و به کارش ادامه داد
از خدا که پنهون نیست چرا از شما پنهون کنم عاشقش‌ شده بودم
عاشق این دختر پاک و معصوم
فقط بله ازش می خواستم طاقت جواب نه رو نداشتم
پس‌‌ گفتم میتونم یه سوال بپرسم
+بله
امممم خب راستش چه جوری بگم
+ شما از من خوشتون اومده و می خوایین خواستگاری کنین درسته؟
از کجا فهمید🙄
گفتم :‌بله
+‌ پس‌ جواب منم بله اس چون منم دیوانه وار دوستتون دارم خلبان
و یه لبخند تو دل برو زد
که صدای جیغ و دست و کِل همه ی مهماندارا از پشت سرم اومد شنیده بودن همه رو شنیده بودن که همه یه صدا گفتن خلبان ببوسش خلبان ببوسش مرینت سرخ شد
که لبامو محکم چسبوندم صدای جیغشون ۳ برابر شد
رومو برگردوندم و با خنده گفتم نمیشه ۱ دقیقه با زنم تنها باشم
که همشون خنده شون گرفت و هواپیما رو سرشون گذاشتن
دم گوش مرینت گفتم عاشقتم بانو
سرخ شدنش و حس کردم
که مهماندارا چپ چپ نگام کردم
و دوباره ترکیدن از خنده
لبخندی زدم‌ و گفتم چتونه شماها
یکی از مهماندارا گفت : خلبان کمتر عشق عاشقی‌ کن 
ای بابا
و دوباره خندیدیم
مرینت مال خودم شد‌
رفتم پشت فرمون هواپیما نشستم و گفتم
مسافرین‌ محترم سلام خلبان صحبت میکنه آدرین اگراست هستم با همراه خانومم مرینت دوپن چنگ پرواز خوبی رو برای شما آرزومندیم
و هواپیما رو از زمین فاصله دادم هواپیما رو هوا بود 
دل من و مرینتم رو هوا بود 
چقدر امروز روز شیرینی‌ بود برام

دستای ظریف‌ مرینت رو دستام قرار گرفت و با لحن شیطونی‌ گفتم دستت بردار خانم حواسم پرت میشه الان سقوط میکنیماااا
که‌ تازه به عمق فاجعه پی بدیم یادم رفت بود بلندگوی سالن قطع کنم و همه حرفاهمونو شنیده بودن
که گفتم : عجب شماها فضولید گوش میدید‌ که دوباره خندیدن‌
اینبار قطع کردم و سرشو چسبوندم به سینم و بوسیدم و و پروازمون ادامه دادیم

پایان

 

بچه‌ ها اگه میشه یکم‌پست هامو حمایت کنید‌

ممنونم💙💙💙💙