
درد اما عشق 🎀

سلام کیوتی بهتون چطورید کیوتام 💕
امیدوارم که حالتون خوب باشه 😉
اومدم به رمان جدید که مطمئنم پشیمون نمیشی پس
لایک زیر رو قرمز کن 🎀
خلاصه داستان:
دختری به نام نیاکان که خوشگلترین دختر شهر بوده یه رلی یا صیغه ای داشته به نام هیراکو که اینا مجبور میشن از هم جدا بشن 😓
ژانر : عاشقانه - غمگین - یکم ترسناک
صبح از خواب بیدار شدم و سریع به هیراکو پیام دادم:
- سلام عشقم من بیدار شدم
بدو بدو لباسام رو پوشیدم و رفتم که امتحان بدم
توی راه هیراکو رو دیدم و باهام گپ زدیم و رفتیم به سمت دانشگاه
- ای وای من !
هیراکو
- چی شده عشقم ؟
من
- گوشیم رو جا گذاشتم
خندید و گفت :
- هوففف فکر کردم چی شد اشکال ندارد مهم نیست
وقتی رسیدم خونه دیدم داداش خراب کارم نشسته با خیال راحت سوشی میخوره و مامانم عصبانی بود:
- نیاکان بیا اینجا
لبخند کوچکی زدم و موهام رو بستم :
- بله مامان
اخم کرد و گفت:
- بگو ببینم هیراکو کیه
تا اسم هیراکو اومد چشمام گرد شد و ترسیدم
- چیزه یکی از همکلاسی هامه
گفت :
- آهان همکلاسیته که برات جمله ی عاشقانه نوشته
- آره ب ب بخدا
- هوم باشه برو
بدو بدو رفتم تو اتاقم و گرفتم خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم میاکو پیام داده
- سلام نیاکان
- سبام میاکو چی شده
با خوشحالی گفت :
- نمره ها اومده تو نفر اول شدی
از خوشحالی دادی کشیدم که صداش تا کوچه رفت
اماااااا
خب دیگه تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه ✌🏻
راستی تکپارتی دختری در عجایب رو فردا میزارم و کفش در مدرسه هم خدا میدونه کی ولی زود زود میزارم 🎀💅🏻