درد اما عشق 🎀

🌈𝕣𝕒𝕚𝕟𝕓𝕠𝕨🌈 🌈𝕣𝕒𝕚𝕟𝕓𝕠𝕨🌈 🌈𝕣𝕒𝕚𝕟𝕓𝕠𝕨🌈 · 1404/3/5 23:55 · خواندن 1 دقیقه

سلام کیوتی بهتون چطورید کیوتام 💕 

امیدوارم که حالتون خوب باشه 😉

اومدم به رمان جدید که مطمئنم پشیمون نمیشی پس

لایک زیر رو قرمز کن 🎀

 

خلاصه داستان:

دختری به نام نیاکان که خوشگلترین دختر شهر بوده یه رلی یا صیغه ای داشته به نام هیراکو که اینا مجبور میشن از هم جدا بشن 😓

ژانر : عاشقانه - غمگین - یکم ترسناک 

صبح از خواب بیدار شدم و سریع به هیراکو پیام دادم:

- سلام عشقم من بیدار شدم

بدو بدو لباسام رو پوشیدم و رفتم که امتحان بدم 

توی راه هیراکو رو دیدم و باهام گپ زدیم و رفتیم به سمت دانشگاه 

- ای وای من !

هیراکو

- چی شده عشقم ؟

من

- گوشیم رو جا گذاشتم

خندید و گفت :

- هوففف فکر کردم چی شد اشکال ندارد مهم نیست

وقتی رسیدم خونه دیدم داداش خراب کارم نشسته با خیال راحت سوشی میخوره و مامانم عصبانی بود:

- نیاکان بیا اینجا

لبخند کوچکی زدم و موهام رو بستم :

- بله مامان

اخم کرد و گفت:

- بگو ببینم هیراکو کیه 

تا اسم هیراکو اومد چشمام گرد شد و ترسیدم

- چیزه یکی از همکلاسی هامه

گفت :

- آهان همکلاسیته که برات جمله ی عاشقانه نوشته

- آره ب ب بخدا 

- هوم باشه برو 

بدو بدو رفتم تو اتاقم و گرفتم خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم میاکو پیام داده

- سلام نیاکان

- سبام میاکو چی شده 

با خوشحالی گفت :

- نمره ها اومده تو نفر اول شدی 

از خوشحالی دادی کشیدم که صداش تا کوچه رفت

اماااااا

 

خب دیگه تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه ✌🏻 

راستی تکپارتی دختری در عجایب رو فردا می‌زارم و کفش در مدرسه هم خدا می‌دونه کی ولی زود زود می‌زارم 🎀💅🏻