love line 4

♡♬[灰色の蝶]♬♡ ♡♬[灰色の蝶]♬♡ ♡♬[灰色の蝶]♬♡ · 1404/3/10 17:16 · خواندن 2 دقیقه

شرط پارت بعدی:۱۰کامنت،۸لایک

_وات د فا...یه نفر عاشقت شدههههه.

داد بلند سوهو باعث شد همه به سمتش برگردن،جویی از خجالت سرخ شده بود.

_هیسسسس سوهوووو.

سوهو درحال خوردن آبمیوه اش گفت:

_دیدی گفتم یه نفر بالاخره عاشقت میشه؟حالا این یارو کیه؟

جویی روی«لی سوهو»کلیک کرد.

_اومممم احتمالا آدم ساکتیه و علایقشم خیلی ساده و معمولیه،بنظر آدم فلسفی ای میاد.

سوهو آبمیوه اش رو سطل آشغال انداخت.

_این دقیقا چیزیه که تو نیاز داری،نه؟

جویی دوباره قرمز شد.

_سوهو دارم به اون قطبم نزدیک میشمااا حالم از عشق بهم میخوره.

_باشه بابا.

جویی با شیطنت به دوستش خیره شد.

_روز اول چطوری بود؟با میونگ همکلاسی بودی؟

_اومممم آره خب...یه چندتایی دوست هم پیدا کردم،روز اول تو چطور بود؟

با استرس با دستاش ور رفت و تلاش کرد قولنج دستاشو بشکونه.

_اممممم بد..ن...بود..یه دوست..پیدا..ک..کردم

سوهو میدونست دوستش الانه که وارد قطب دیگه اش بشه پس فقط دستاشو دور دستای جویی حلقه کرد و به چشماش خیره شد،دوستش در این مواقع خیلی استرس میگرفت و فقط نیاز به محبت داشت.

_به من بگو چیشده.

تنش یخ بست.

_سوهو فکر...کن.م..عاش.ق...شد..م!

________________________
با نظر سوهو به بار رفته بودن تا حالش جا بیاد و مست بشه؛هرچند این فضاها برای جویی خیلی استرس زا بود ولی با اصرار دوستش مجبور بود بیاد.

بازور شامپاین خورده بود و الانا بود که بالا بیاره.

چشمش به اون پسر خورد و سردرد گرفت،اوه نه دوباره؟خودش رو کنترل کرد.صندلیش کنار هیون سو بود و انگار سردردشو متوجه شده بود.

_خوبی؟

اولین جمله ای که به ذهنش رسید رو به زبون آورد.

_چطوری نسبت به نظر بقیه میشه بی تفاوت بود؟

هیون سو هم مست بود و چیزی از اطرافش نمیفهمید پس این سوال براش عجیب نبود.

_نظر اونا برام مهم نیست،چون فکر اشتباه اونا برام مهم نیست،تا همین امروز فکر میکردم هیچکس برام مهم نیست تا اینکه...تا اینکه...عاشق یه دختر شدم و برای اولین بار استرس گرفتم!