
love line 4
![♡♬[灰色の蝶]♬♡](https://dl.blogix.ir/webp/20250522161726721746.webp)
شرط پارت بعدی:۱۰کامنت،۸لایک
_وات د فا...یه نفر عاشقت شدههههه.
داد بلند سوهو باعث شد همه به سمتش برگردن،جویی از خجالت سرخ شده بود.
_هیسسسس سوهوووو.
سوهو درحال خوردن آبمیوه اش گفت:
_دیدی گفتم یه نفر بالاخره عاشقت میشه؟حالا این یارو کیه؟
جویی روی«لی سوهو»کلیک کرد.
_اومممم احتمالا آدم ساکتیه و علایقشم خیلی ساده و معمولیه،بنظر آدم فلسفی ای میاد.
سوهو آبمیوه اش رو سطل آشغال انداخت.
_این دقیقا چیزیه که تو نیاز داری،نه؟
جویی دوباره قرمز شد.
_سوهو دارم به اون قطبم نزدیک میشمااا حالم از عشق بهم میخوره.
_باشه بابا.
جویی با شیطنت به دوستش خیره شد.
_روز اول چطوری بود؟با میونگ همکلاسی بودی؟
_اومممم آره خب...یه چندتایی دوست هم پیدا کردم،روز اول تو چطور بود؟
با استرس با دستاش ور رفت و تلاش کرد قولنج دستاشو بشکونه.
_اممممم بد..ن...بود..یه دوست..پیدا..ک..کردم
سوهو میدونست دوستش الانه که وارد قطب دیگه اش بشه پس فقط دستاشو دور دستای جویی حلقه کرد و به چشماش خیره شد،دوستش در این مواقع خیلی استرس میگرفت و فقط نیاز به محبت داشت.
_به من بگو چیشده.
تنش یخ بست.
_سوهو فکر...کن.م..عاش.ق...شد..م!
________________________
با نظر سوهو به بار رفته بودن تا حالش جا بیاد و مست بشه؛هرچند این فضاها برای جویی خیلی استرس زا بود ولی با اصرار دوستش مجبور بود بیاد.
بازور شامپاین خورده بود و الانا بود که بالا بیاره.
چشمش به اون پسر خورد و سردرد گرفت،اوه نه دوباره؟خودش رو کنترل کرد.صندلیش کنار هیون سو بود و انگار سردردشو متوجه شده بود.
_خوبی؟
اولین جمله ای که به ذهنش رسید رو به زبون آورد.
_چطوری نسبت به نظر بقیه میشه بی تفاوت بود؟
هیون سو هم مست بود و چیزی از اطرافش نمیفهمید پس این سوال براش عجیب نبود.
_نظر اونا برام مهم نیست،چون فکر اشتباه اونا برام مهم نیست،تا همین امروز فکر میکردم هیچکس برام مهم نیست تا اینکه...تا اینکه...عاشق یه دختر شدم و برای اولین بار استرس گرفتم!