قلعه متحرک 👑🤫p1

♡ 장미 ⁦♡ ♡ 장미 ⁦♡ ♡ 장미 ⁦♡ · 17 ساعت پیش · خواندن 3 دقیقه

سلام سلام 🫶🏻 

{ کاور در حال ساخت است....}

 من اومدم با رمان جدید*📚

نویسنده اش من نیستم اما خوشحال میشم یه سر بزنی

راستی قبل از خوندن اون قلب رو قرمز کن و حتما نظرت رو بهم بگو ❤️

 

معرفی رمان📚

نام : مرینت 🩷

نام خانوادگی : آگرست

سن : ۱۸🍡

شخصیت :مهربون💞 دلسوز💗 ترسو 💖

نام : آدرین 💛

نام خانوادگی : آگرست⭐

سن : ۲۲ 🌛

شخصیت : ماجراجو⚡بی خیال 🌟 سخت گیر🍋

 

نام : نینو❤️

نام خانوادگی : واتسون 🍎

سن : ۲۲ 🥊

شخصیت : شیطون 🤸 ورزش کار 🏆 باهوش

نام : آلیا 🧡

نام خانوادگی : واتسون 🥕

سن : ۱۹🥐

شخصیت : مهربون🐤 عاشق آشپزی🥖

حالا بریم برا رمان😁

جمعه

ساعت ۷:۰۰

از زبان مرینت💖

با ضربه ی محکمی به شکمم از خواب پاشدم این آدرین خنگ هم باز داشت باز کرم می‌ریخت

💖 ولم کن دیونه اه

خب اهم اهم سلام من مرینت هستم

یک داداش دیونه هم دارم که اسمش آدرین پدر و مادر ما وقتی من ۱۰ سالم بود تصادف کردن و از دنیا رفتن اون موقع آدرین هم شرکت رو یک جور اداره کرد بگذریم حالا

 صورتم رو آب زدم یک کراپ زرشکی با شلوارک زرشکی پوشیدم

صبحانه هم چیدم

💖 آدرین ‌.... آدریننننن ... دربدرررر

نه این داره خواب هفت پادشاه رو میبینه الان حالیت می کنم

یک قابلمه برداشتم داخلش آب سرد با یخ ریختم لنگ آدرین رو گرفتم آوردمش رو زمین

💖 اوففف چقدر سنگین یهو آب رو روش ریختم عین مومیایی پاشد

از زبان آدرین💛

هااااا چته نر قول

💖 حلقم نابود شد آنقدر داد زدم پاشوووو پاشوووو اه

بعد از کلی چکو چونه آدرین رفت یک دوش گرفت یک بلوز که عکس موز داره پوشید با شلوار زردش بعد نشستیم صبحانه خوردیم

💖 آدرین عصری کاری نداری ؟

💛 نه برای چی ؟

💖می‌خوام به آلیا بگم بیاد

💛 نه بگو منم به نینو میگم

💖 باشه

بعد از صبحانه آدرین نشست روی مبل فیلم دید منم ظرف هارو جمع کردم شستم و شستم🍽️

ی حموم هم رفتم بعدش باید کارت رو کش میرفتم ولی این نره قول که همین طوری کارت رو نمیده پس باید دست بزارم رو لباس هاش

💖 آدرین کارت رو بده برم خرید

💛 بابا ول کن..

نزاشتم حرفش رو تموم کنه لباسش رو نشان دادم یک قیچی هم کنارش

💖 الان نظرت چیه😏

💛بیا 🪪😠 منم ی زره بخوابم

💖😏

رفتم یک آرایش ناز کردم موهام رو دم به اسبی بستم مانتو شلوار ست آبیم رو پوشیدم و رفتم

داشتم میرفتم یک گردن بند الماس قرمز دیدم خیلی ناز بود

💖 ببخشید خانم این کردن بند چند

🔮 مطمئنی

💖 بله مطمئنم چقدر

🔮 50

💖 خریدمش

🔮 دخترم حواست رو بده این...

💖 بیخیال به حرف پیرزنه رفتم

خرید کردم اومدم خونه

تا اومدم آدرین یهو دیدم سریع اومد سمتم با حالت ترس اومد سمتم

💛 خوبی حالت خوبه اتفاقی که برات نیوفتاد

💖 یک زره رفتم عقب

اره بابا خوبم چته ی دوتا کوچه عقب تر رفتم

بعد رفت نشست ولی مثل قبلش نبود

اهمیت ندادن وسایل هارو تو یخچال چیدم بعدش زنگ زدم به آلیا

💖 الو سلام

🧡سلم خوبی

💖 اره میگم آلیا ساعت 5 میای 

🧡 شرمنده نینو اومده خونمون

💖 خب به نینو هم بگو بیاد

🧡 آخه..

💖 آخه نداریم منتظرم بای

🧡 اوکی بای

💖 ناحار درست کردم رفتم یک چرتی بزنم حالم یکم بد بود اما مثل همیشه نه اهمیت ندادم گرفتم خوابیدم

ساعت 4:00

از زبان آدرین 💛

رفتم دستشویی برگشتم

💛 یا حضرت پشم مرینت چته 🤣سریع ازش فیلم گرفتم داشتم از خنده می مردم یک زره که توجه کردم چشماش بسته بود داشت عین میمون این طرف اون طرف می پرید و کار های عجیب می کرد

💛 مرینت مسخره بازی بسه .. بسه دیگه

نه این اصلا اهمیت نمی‌داد یک لیوان آب ریختم تو صورتش یهو لیز خورد چشماش رو باز کرد

💖 هاااا چته آدرین چرا آوردیم اینجا اه چیکارم داری خب

💛 عقلت رو از دست دادی چته

💖 چیکار کردم مگه

💛 جریان رو براش توضیح دادم

💖 چییی آدرین دروغ میگی

💛 فیلم رو پشونش دادم

💖 یا خدا این چه کاری من دارم می کنم داشتیم فیلم رو می‌دیدیم که یهو


پایان پارت اول💞

برای پارت دوم کامنت بالای ۱۰ باشه 🎀

نظرتون رو حتما بنویسید و بگید رمان چطوره 😘

لایک یادتون نره بایییی