حبــس بـیـــن بازوهــات💜💍

🎀Mia💛 🎀Mia💛 🎀Mia💛 · 1404/4/25 12:56 · خواندن 1 دقیقه

P: 1💜💍

{برچسب درحال ساخت است...}🌑

شروع رمان جنجالی و هیجانی : حبس بینِ بـازوهـات💜💍

مقدمه: پسری که بهت بگه دخترک بابا...🥰🔥

ژانر: عاشقانه🩷 هیجانی✨

رمان دارای صحنه های فوق‌العاده هیجانی میباشد‼️🤫

💜💍

◞حَبس‌ بینِ بـازوهـات😝😈◜

#پارت_1💜💍

- دختر بابا؟!

با بغض کنارش زدم

از دستش ناراحت بودم.

تا این وقت شب تنهام گذاشته بود و معلوم نبود کجا رفته.

- برو کنار چاوش!

دستشو جلو آورد و موهای چتریمو کنار زد

با صدای بمش گفت

- الان چرا قهری نصفه نیمه؟

به سمتش برگشتم.

نگاهی به هیکل درشتش انداختم.

سر جمع نصفشم نبودم 

خوب پس حق داشت بگه نصفه نیمه.

چونه امو بالا دادم 

- چون منو تنها گذاشتی تا الان خودتم معلوم نیست کجا رفتی

جذاب و مردونه خندید.

یه لحظه خواستم انگشتمو فرو کنم تو چاله گونه های عمیقش.

اما سریع یادم اومد باهاش قهرم.

کنارم روی تخت بزرگش نشست و پتو رو از روم کنار زد

- از دلت در بیارم بچه‌م؟

دلم بابت بچم گفتنش قیلی ویلی رفت.

ولی سرتق سر بالا انداختم

- نچ نمیخوام

بعدشم من زنتم چرا میگی بچم ؟

سخت و محکم بغلم کرد.

- چون تو دخترمی

بچمی، خودم میخوام بزرگت کنم.

بین بازوهای بزرگش نتونستم وول بخورم.

سر جام آروم موندم

 - من بزرگم لازم نیست بزرگم کنی!

کنار گوشم با ولع گفت

- نمی‌ترسی با این شیرین زبونی یه لقمت کنم بچه؟

دست روی سینه ستبرش گذاشتم که از خودم دورش کنم

- نه خیر

مگه گرگی منو بخوری ؟

لپامو محکم بین انگشتاش گرفت و کشید.

با چشای مشکی و براقش غرید

- واسه خوردن بره کوچولوی تو ت.ختم گرگم میشم.

 

⊱┄┅┄┅┄┄┅┄●💜💍●┄┅┄┅┄┄┅┄⊰

این بود پارت یک. 

بچه اگه کسی میتونه کاور بسازه؟

اگه کم بود ببخشید یعی میکنم پارت بعدی رو بیشتر کنم🎀🩷

دوستون دارم بابایی💙💙