های ادامه 

سلام سلام من دوباره با یه تک پارتی دیگه آمدم راستی پارت بدی از کی یا چه گروهی عکس بزارم بریم ادامه!!

قلبم تند تند میزد خیلی ترسیده بودم بدنم یخ کرده بود خیلی سرد بودم باید خودمو پیش ویلیام برسونم نمیدونستم چی باید بهش بگم چطوری باید بهش بگم انقدر فکرم شلوغ بود که نفهمیدم کی رسیدم شرکتش 

سلام منشی سرش رو آورد بالا 

×اوه خانم امیلی خوش آمدید 

+ممنون مهندس هستش ؟

×بله کاری دارید با ایشون؟

+آره یعنی بله باید ببینمشون 

×ایشون الان جلسه دارن جلسه ایشون یه ۳۰ دقیقه دیگه تموم میشه 

+منتظر میمونم!!

۳۰ دقیقه بعد 

×مهندس الان جلسه شون تموم شد میتونید برید اتاقشون 

+متشکرم 

داخل آسانسور شدم قلب داشت میومد تو دهنم یعنی چی واکنشی میخواد بهم نشون بده وای وای وای 

از زبون ویلیام 

جلسه تموم شد منشی گفت که امیلی آمده حتی اسمش هم خستگی رو از تنم در می‌آورد 

تق تق تق صدای در بود 

+بفرمایید 

×سلام 

+به به خانم اگوست چه عجبی از ما یادی کردی

×مسخره بازی در نیار من همیشه میام پیشت 

+آره اونو میدونم امیلی چرا رنگت پریده ؟؟؟

×رنگم نه من خوبم 

+یا میگی چیشده یا خودم بفهمم 

×بخدا هیچی نشده 

+بزار دوتا انتخاب بهت بدم یا خودت بهم میگی مت آروم میمونم ولی اگه خودم بفهمم طرف رو زنده نمیزارم انتخاب کن 

×باشه باشه آروم باش الان بهت میگم آروم باش فقط باشه ؟

+باشه بگو 

نشست کنارم گفت 

×اون پسره دو یادته که باهم یه روز رفتیم بیرون ؟!

+کدوم؟

×همونی که حتی تو جلسه کاری اون شب توهم بود 

+فهمیدم 

×امروز افتاده بود دنبالم بعد تو یه کوچه ی تنگ منو گیر انداخت هرچی جیغ زدم هیچ کس نبود آمد تو بعد گفت که از من خوشش میاد گفت باهام فرار کنیم و از این جور چیزا من از دستش فرار کردم ولی آمدم اینجام به گوشیم یه پیام آمدم ناشناس بود نوشته بود هر جا باشی پیدات میکنم و برای خودم میشی 

+شماره اون تلفن رو بده من!!!!!

×واس چی ؟

+گفتم بده 

×بیا 

شماره رو زدم تو گوشیم 

+تو برو خونه ممنون که بهم گفتی نگران نباش من همیشه حواسم بهت هست خانم کوچولوم 

×ویلیام دیونه بازی در نیاری 

+نه زندگیم فقط یه درس خوب بهش میدم همین 

در رو بس رفت زنگ زدم به یه رفیق قدیمی آدرسش رو پیدا کردم رفتم و پیدایش کردم دادم بردنش مخفیگاه 

÷ای مرتیکه عوضی ولم کن برم 

+گفته بودم بهت که نزدیکش نشو گوش نکردی هشدار داده بودم توجه ی نکردی الانم باید تاوان پس بدی!!

آنقدر زدمش تا خون آورد بالا دوتا مشت خورده بود بهم ولی چیزی نبود آزادش کردم رفت آدمش کردم رفتم شرکت دیدم امیلی رو صندلی نشسته 

+ویلیام صورتت چیشده چرا خونی ای ؟؟؟؟؟؟؟

×هیچی نیست عزیزم خوردم به در ورودی 

+دورغ میگی چیکار کردی نگو با اون پسر ....

×آره درس بهش دادم همین 

+تو روانی ای روانی مگه بهت نگفتم کاری نکن ببین چی شده صورتت 

دستش رو صورتم بود دستم رو گذاشتم رو دستش و گفتم 

×آره دیگه من روانی توم

+از دست تو 

×خیلی دوست دارم امیلی 

+منم همین طور 

زخم هامو بست رسوندمش خونه بعد رفتم خونه فرداش باهام رفتیم بیرون که از دلش در بیارم 

خوب امیداورم خوششون آمده باشه حمایت یادتون نره خیلی مواظب خودتون باشید:)