...

آب دهانش را قورت داد.

_برای چی من رو انتخاب کردی اسرا؟عزازیل بهترین دوستمه...من نمیتونم حسی بهش داشته باشم،انتخاب تو اشتباه بوده.

اسرانجائیل نفسی عمیق کشید.

_ببین،من تو زندگیم انتخابات اشتباه زیادی داشتم و عشق های اشتباه زیادی رو به وجود آوردم و با کلی تلاش از بینشون بردم.ولی قسم میخورم به هیچ وجه این انتخابم اشتباه نبوده،من برای ایجاد ابرِ عشق تو و لوسیفر مدت ها با میکائیل تمرین کردم و به وجود آوردن همچین عشقی به این راحتی ها نیست.لوسیفر به یکم نور توی قلبش احتیاج داره و توهم به یکم کثیفی.مطمئنم تاحالا متوجه شدی که همه فرشته ها یه ذره کثیفی توی وجودشون هست ولی تو واقعا پاکی و این واقعا مشکل به وجود آورده؛داری وسواسی میشی و من نمیتونم این رو واقعا تحمل کنم.

لبش را گاز گرفت.

_میتونی گوی عزازیل رو به من نشون بدی؟

اسرا لحظه ای گوی عزازئیل را از ابر جدا کرد.

_ببین چقدر بی قراره،کافیه یکم بهش فرصت بدی!

_ولی..ولی...اون یه شیطانه!

اسرا هوفی کشید.

_حتی اگه شیطان باشه،مطمئنم که متوجه شدی من تضادهایی رو برای انتخاب هام دنبال میکنم و اسن علاقه مقدسه،حتی اگه بین شیطان و فرشته باشه!

_میدونم ساندالفون من رو دوست داره اسرا...فقط کنجکاوم بدونم چرا خیانت و مثلث عشقی رو به وجود آوردی؟

اسرا لبخند زد.

_شاید چیزای واقعا خوبی نباشن از نظر خیلیا...ولی از نظر من برای رشد و تکامل بعضیا لازمه؛خیانت به سه آدم احساسی تلنگری میزنه تا شخصیتش رو بهتر کنه و مثلث عشقی نشون میده که ما نمیتونیم همیشه چیزهایی که میخوایم رو داشته باشیم...ولی به شرطی خوبه که من برنامه ریزیش کرده باشم!

جبرئیل سری تکان داد ولی سوال دیگری هم به ذهنش آمد.

_اوه راستی،چرا من با وجود اینکه هیچ چیز خاصی توی چهره ام نیست همه بهم میگن روز به روز دارم خوشگل تر بنظر میام؟

_خوبی با آدم ها و فرشته ها خیلی کارا میکنه جبرئیل،هعیی ای کاش عزازیل رو میدیدی خیلی جذاب بود؛ولی اونموقع تو یه فرشته ناز بودی که پستونکتو میخوردی.

جبرئیل سرخ شد.

_عزازیل هرروز پیشت میومد و باهات حرف میزد و بهت لقبای کیوت میداد؛شاید متوجه نشده باشی ولی یه بخشی از قلب اون همیشه عاشقت بود.

در سکوت به حرف های دختر گوش میداد ولی بعد از هرکلمه ای که می‌شنید؛آشوب بزرگی در قلبش به پا میشد.

_اون روز به روز زیباتر میشد،درحدی که تو یه روز بهش گفتی میخوای وقتی بزرگ بشی باهاش ازدواج کنی؛اونجا بود که به این فکر افتادم.چندوقت بعد همش پز ظاهرشو میداد و قلبش تیره تر میشد،ولی حتی وقتی طرد شد هم قلبش کامل تیره نشد...

و..ولی..آخه چرا؟!

_معلوم نیست جبرئیل؟!اون حتی به آدمم تعظیم نکرد ولی عاشق توعه!