😁❤️

 

 

آدرین ، در حال تلاش برای روتوش عکس‌های جدیدش بود. عکسی از خودش در لباس کت‌نوار که به جای چوب دستی، یک سینی بزرگ کله‌پاچه در دست داشت. پلگ غرغر می‌کرد:

 "آدرین! عکسای چی می‌گیری؟ فکر کنم مغزت کله‌پاچه شده! تو باید مدل لباس باشی، نه مدل غذای سنتی!"

آدرین با جدیت گفت: "پلگ! تو هیچی از هنر نمی‌فهمی. این یه اثر هنریه! کت‌نوار با کله‌پاچه! به نظرت لیدی‌باگ از این عکس خوشش میاد؟ شاید با دیدن این استعداد هنری من، بالاخره قلبش بلرزه!"

پلگ پوزخند زد: "قلب لیدی‌باگ فقط برای نابود کردن آکوما می‌لرزه، نه برای کله‌پاچه و تو! حالا یه پنیر بده که دارم از گشنگی می‌میرم!"

در همین لحظه، تلویزیون به طور خودکار روشن شد.

 نادیا شاماک، این بار با کلاه آشپزی و قیافه‌ای مات و مبهوت ، گزارش می‌داد: 

"خبر داغ داغ! نه تنها مردم پاریس هنوز درگیر تبعات تبدیل شدن به کله‌پاچه هستند، بلکه موجوداتی ناشناس از فضا به شکل کله‌پاچه‌های غول‌پیکر در حال فرود به شهر هستند!

 این کله‌پاچه‌های فضایی، سس قارچ مورد علاقه مردم رو هم دزدیدند و شهر در آستانه قحطی سس قارچ قرار گرفته!"

آدرین و پلگ از تعجب چشم‌هاشون گرد شد. پلگ فریاد زد: "چی؟ سس قارچ؟ وای آدرین! کله‌پاچه‌ها به درک، سس قارچ! بدون سس قارچ، حتی پنیر هم مزه نمی‌ده! سریع تغییر شکل بده!"

آدرین با عجله گفت: "حق با توئه پلگ! پاریس بدون سس قارچ، مثل برج ایفل بدون روشناییه! پلگ، پنجه‌ها بیرون!"

********

همزمان در اتاق مرینت، تیکی با نگرانی گفت: "مرینت! این دیگه اوج دیوونگیه! کله‌پاچه‌های فضایی و دزدیدن سس قارچ؟ چطور می‌تونیم این وضع رو کنترل کنیم؟ "

مرینت که داشت دونه دونه سس‌های قارچ یخچال رو چک می‌کرد تا مطمئن شه خودش کمبودی نداره، با خنده گفت: " تیکی، من که همیشه یه سس قارچ اضافی دارم! ولی برای مردم پاریس باید کاری کرد! تیکی، خال‌ها روشن! "

*****

لیدی‌باگ و کت‌نوار به سرعت خودشون رو به محل فرود کله‌پاچه‌های فضایی رسوندند. صحنه‌ای که دیدند، هر تماشاگری رو به خنده وادار می‌کرد. کله‌پاچه‌های غول‌پیکر با چشم‌های براق و شاخ‌های فضایی، در حال تخریب شهر بودند. هر کدوم از این کله‌پاچه‌های فضایی، یک سس قارچ بزرگ رو توی دهنشون داشتن و با صدای

 " غورت غورت" مشغول نوشیدن بودن!

کت‌نوار با دیدن صحنه، چنان خنده‌ای سر داد که نزدیک بود از سقف یک ساختمون بیفته: "لیدی‌باگ! اینا رو ببین! اون کله‌پاچه فضایی داره با شاخاش برج ایفل رو می‌خارونه! وای خدا، یکی نیست بهش بگه اون برج خاراندنی نیست!"

لیدی‌باگ با دست روی صورتش زد: "کت‌نوار!

 بس کن! ما اینجا برای نجات سس قارچ و پاریس اومدیم، نه برای خندیدن به کله‌پاچه‌های فضایی! "

یهو، یکی از کله‌پاچه‌های فضایی، با یک حرکت ناگهانی ، به سمت کت‌نوار حمله‌ور شد.

 کت‌نوار جاخالی داد، اما کله‌پاچه فضایی، سس قارچش رو به سمتش پاشید. کت‌نوآر که غرق در سس قارچ شده بود، با قیافه‌ای خنده‌دار گفت: " اه اه! این چه بوییه؟ بوی سس قارچ تاریخ مصرف گذشته می‌دم! "

لیدی‌باگ با جدیت گفت: " کت‌نوار! حواست باشه! این سس قارچ‌ها معمولی نیستن! هرکی بهشون آلوده بشه، شروع می‌کنه به رقصیدن سامبا! نگاه کن! "

و بله! مردم پاریس که قبلاً کله‌پاچه شده بودند و حالا با سس قارچ فضایی آلوده شده بودند، شروع به رقصیدن سامبا به صورت دیوانه‌وار کردند.

 یک کله‌پاچه با شاخ‌های بلند، با یک کله‌پاچه دیگر با گوش‌های بزرگ، در حال رقصیدن تانگو بودند!

لیدی‌باگ با نگاه به اطراف، متوجه شد که منشاء اصلی این فاجعه کجاست ، بالای برج ایفل، یک موجود عجیب و غریب نشسته بود.

 این موجود یک "قارچ فضایی سخنگو" بود که با یک عینک دودی بزرگ و یک لباس مجلسی شیک، دستور می‌داد. این "قارچ فضایی سخنگو" کسی نبود جز... آقای بورژوا !

 شهردار سابق پاریس که به خاطر عشقش به غذاهای عجیب و غریب، در یک ماموریت فضایی ناپدید شده بود و حالا با یک ویروس فضایی به یک "قارچ فضایی سخنگو" تبدیل شده بود و از کله‌پاچه‌ها و سس قارچ فضایی برای انتقام از مردم پاریس استفاده می‌کرد !

آقای بورژوا، با صدای رعد و برق مانند گفت: "ها ها ها! مردم پاریس! شما به من کله‌پاچه سوخته دادید! سس قارچ تقلبی به خوردم دادید! حالا ببینید! پاریس رو به یک دیسکو کله‌پاچه‌ای تبدیل می‌کنم! و همه سس قارچ‌های شما رو می‌دزدم! "

لیدی‌باگ و کت‌نوار به سمت برج ایفل حمله کردند. 

آقای بورژوا ، با استفاده از قدرت‌های فضایی‌اش، کله‌پاچه‌های فضایی رو به سمتشون فرستاد. کت‌نوآر با میله‌اش سعی کرد کله‌پاچه‌ها رو عقب بزنه، اما هرچی بیشتر می‌زد، کله‌پاچه‌ها بیشتر می‌شدند!

لیدی‌باگ با استفاده از یویو خودش، به سمت آقای بورژوا رفت. آقای بورژوا با یک حرکت ناگهانی، یک سس قارچ غول‌پیکر رو به سمت لیدی‌باگ پاشید. لیدی‌باگ جاخالی داد، اما چند قطره از سس قارچ روی دستش پاشید.

 کت‌نوار فریاد زد "وای نه! "

لیدی‌باگ با تعجب به دستش نگاه کرد. حس می‌کرد داره میلرزه و پاش خود به خود تکون می‌خوره. شروع به رقصیدن سامبا کرد!

کت‌نوآر که حالا لیدی‌باگ رو در حال رقصیدن سامبا می‌دید، با خنده گفت: " لیدی‌باگ! تو هم... داری سامبا می‌رقصی؟ وای خدایا! این دیگه آخرشه! "

لیدی‌باگ با زحمت و در حالی که پاهایش خود به خود حرکت می‌کرد، گفت: " کت‌نوار! وقت... وقت رقصیدن نیست! باید... باید آکومای... آقای بورژوا رو پیدا کنیم! "

خوشبختانه ، آکوما تو عینک دودی آقای بورژوا بود کت‌نوار با یک حرکت سریع، عینک رو از روی صورت آقای بورژوا برداشت و شکستش ، آکوما آزاد شد و همه چیز به حالت عادی برگشت. مردم از رقص سامبا دست برداشتند و کله‌پاچه‌های فضایی ناپدید شدند .

آقای بورژوا که گیج و ویج بود، به اطرافش نگاه کرد: " چی شده؟ چرا من اینجا تو لباس مجلسی و عینک دودی نشستم؟ سس قارچ‌های من کو؟ "

لیدی‌باگ و کت‌نوار به هم نگاه کردند و خندیدند. کت‌نوار با شیطنت به لیدی‌باگ گفت: "می‌دونی لیدی‌باگ، تجربه رقص سامبا با سس قارچ فضایی هم بد نبود، حداقل فهمیدم تو چه قدر رقصت خوبه! "

لیدی‌باگ که هنوز کمی لرزش سامبا در پاهایش داشت، با خنده گفت: " کت‌نوار، تو هیچ‌وقت دست از شیطنت بر نمی‌داری! ولی جداً، از این به بعد قبل از هرچیزی، سس قارچ خونه رو چک می‌کنم! "