
رمان وقتی او زنگ میزند+ معرفی خودم

نویسنده ی جدیدم و خیلی ازت ممنون میشم اگه ازم حمایت کنی و سعی میکنم که حتما روزی یک تا دو پارت از رمان رو بنویسم زیاد حرف نمیزنم برای رمان بزن ادامه
یه شب دیگه بدون خواب همینجوری داشتم توی دوست یابی میچرخیدم که یهو به یه پسره بهم پیام داد درخواست دوستی بود معمولا قبول میکنم باهاشون حرف میزنم بعدشم هروقت خسته شدم با اون خسته شد همو بلاک میکنیم پس طبق معمول در جواب پیامش :
+Hi baby (پیام پسره)
_ هلو Bad boy (اسم کاربریه پسره)
+اسمتو بگو
_اول شما بفرمایید
+ Bad boy بگی راحتم
_ پس اسممو بخون
+ماه عاشق شاهزاده یا ممنوعه....بیبی اسمت یه ذره طولانیه😂
_هرچی می خوای بگو
+
یه شب دیگه بدون خواب همینجوری داشتم توی دوست یابی میچرخیدم که یهو به یه پسره بهم پیام داد درخواست دوستی بود معمولا قبول میکنم باهاشون حرف میزنم بعدشم هروقت خسته شدم با اون خسته شد همو بلاک میکنیم پس طبق معمول در جواب پیامش :
+Hi baby (پیام پسره)
_ هلو Bad boy (اسم کاربریه پسره)
+اسمتو بگو
_اول شما بفرمایید
+ Bad boy بگی راحتم
_ پس اسممو بخون
+من دوست داشتم بیشرف....بیبی اسمت یه ذره طولانیه😂
_مگه بازم حرف میزنیم که بخوای صدام کنی
+ اعصابت خورده
_ از رابطه داشتن چیزی نشیب آدم نمیشه از من میشنوی تو ام خودتو درگیر عشق نکن....چیز بی معنیه
+قبول دارم...ولی حالا شما با منم یه امتحانی بکن
_عمرا..
+خواهیم دید
.
.
.شش ماه بعد(هنوزم توی چتن)
+بیییییی
_چیشد قبول شدی
+اوهوم...دانشگاه ملی هانگوک قبول شدم
_واای جداااا
+آره میسو خودمم باورم نمیشه
_می خوای به مناسبتش یه جشن بگیریم هم برای قبولی تو هم برای اینکه اولین بار همدیگه رو ببینیم بعد از شیش ماه چت کردن..اصن توی هر چرا هروقت می خوام همو ببینیم یا میپیچونی یا کنسل میکنی یا میگی نه
+ایندفعه نه....بیا همو ببینیم همین فردا ... دوست دارم
_کجا ببینیم همو
+ ساعت ۵ عصر بیا پارک توی خیابون جیمز اونجا همو میبینیم بعدشم با هم قدم میزنیم میریم تا کافی شاپ انتیکو...اوکیه
_حله...وااای دل تو دلم نیست ببینمت
+ پس برو بخواب ساعت ۴ صبح چرا آخه بیداری و مهم تر از اون چرا تا ساعت ۴ صب منو بیدار نگه داشتی
_ باشه باشه...رفتم بخوابم...شبت بخیر..دوست دارم
+منم دوست دارم
.
.
فردا صبح(از زبون میسو): ساعت ۱ ظهر از خواب بلند شدم از ذوق دیدن گونگ شیک دل تو دلم نبود اول رفتم حموم بعد آرایشگاه برای موهام و بعدشم رفتم تا یه هودیه جدید برای قرارمون بخرم میدونم بنظرم.دمم لباس خ.ب سبرایت قرار اول نبود ولی تا جایی که سلیقشو میشناختم این لباس از همه بهتر بود یه آرایش خیلی ساده انجام دادم همه این کارارو انجام دادم و رفتم بیرون تا به موقع برسم به قرار وقتی رسیدم به پارک ساعت ۴:۳۰ بود حقیقتا دوست داشتم که اون زودتر از من رسیده باشه توی این مدت که با هم تو رابطه بودیم حتی برام عکس هم نفرستاده بود گفت می خواد وقتی همو برای بار اول میبینیم همچین تو باشه پس خودش باید پیام میکرد .....دستی شونمو لمس کرد
+میسو
_سلااا....
خودش بود ته جو بعد از ۵ سال پیش که بیخبر گذاشت و رفت دیگه ندیدمش ...از وقتی ولم کرد ....از وقتی نبودم کرد..از وقتی که...
خب پارت اول تموم شد با حمایت کردنتون خیییلیییی خوشحالم میکنید و باعث میشه انگیزه بگیرم خیلی دوستون دارم و اگه دوست داری میتونی به وب کیدراماست هم سر بزنید😘