خاطرات سَروین

ادامه
ما یک گروه داریم که مال بچههای پارساله بعد همه توشن کلاسمون بعد من زیاد از گروه خوشم نیومد لفت دادم بعد چند روز میبینم یکی از دوستام که تو اون گروه هست گفته که مریم یکی از اون بچهها تو توی ناشناس بهش پیام دادی و کلی چی بهش گفتی منم که میدونستم کار من نبوده گفتم لینک گروه بهم بده بعد میبینم برای اتفاق گروهو پاک کردن و این گروه جدیده برا همین بعد دیدم که ریم تو شخصی بهم پیام داده گفته اگه یه بار دیگه بیای تو ناشناسم گزارشتو میکنم ریپورت بشی منم یه ویس فرستادم قشنگ کلی چی بهش گفتم و ریدم بهش قشنگ خودمو خالی کردم اون ترسو هم از ترسش که یه دفعه نرینه تو خودش عد پیاممو جواب نداد منم همین پیامو تو گروه فرستادم که دیدم تو گروه جوابمو داد منم بهش گفتم تو میتونی من با این پیامت گزارشتو کنم تو ریپورت بشی چون یه پیام تهدید آمیز بود بیفرهنگ واقعاً حاجی بعضیا خیلی بیفرهنگن خواهشاً توی وبلاگ لیدی باگ پست کن بوس بهت
خب بچه ها این یه خاطره از یه پسر یه اسم سَروینه
خواسته من تو وب پستش کنم
فک کنم ادامه هم داره
لایک کامنت یادت
نره
بای بای