🙈 بابت تاخیر های زیاد و فعالیت کم  ازتون عذر خواهی میکنم راستی مدرسه چطور بود؟

*«بازگشت به سوی آغاز»*

➖⃟👅•• 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

*«بازگشت به سوی آغاز»*

➖⃟👅•• #𝗣𝗮𝗿𝘁7

_سوهو: یادم نمیاد که...

+ کی_وو: خفه میشی ؟؟

همه بچه ها به ما نگاه میکردن 

_به توچه؟

+ از بس فک می‌زنی ، داری گند می‌زنی به عصابم 

 _فکر نمیکنم لازم باشه به تو جواب  پس بدم

میتونی گوش نکنی 

با گُنگی نگاهمو بینشون چرخوندم

هر دوتاشون جوری به هم نگاه می‌کردند که انگار یه تنفر خاصی نسبت به هم دارن!

هردوتاشون همزمان به طرف هم خیز برداشتن

با تعجب به هردوتاشون نگاه میکردم دیوونه ان؟

سوهو و کی_وو یقه همدیگه رو گرفته بودن

هیچ کس جرعت نزدیک شدن بهشون رو نداشت

شایدم عادت کرده بودن

با اولین مشتی که سوهو به صورت کی_وو زد 

کی_و‌و به سمت سوهو خیز برداشت و شروع کردن به زدن هم کردن، سریع به سمتشون دویدم 

_بس کنید خواهش میکنم سوهو بس کن 

کی_وو تروخدااا ولش کن کشتیش

اصلا صدامو نمیشنیدن ترسیدم واقعا ترسیده بودم

خیلی بد درگیر شده بودن

هیچ کس هیچ کاری نمی‌کرد، سریع خودم نزدیکشون شدم

خودمو بینشون قرار دادم

نمیدونم چی شد 

فقط دیدم محکم پرت شدم به طرف زمین.....

هردوشون هرزمان به طرف من برگشتن

+خوبی

+ خوبی

آروم بلند شدم به تکون دادن سرم اکتفا کردم 

چشمم به پام افتاد داشت خون میومد

همون موقع معلم اون. تو سالن

با دیدن ما سه تا با صدایی که شباهت به فریاد داشت  لب زد:

_ از کلاس من برید بیرون سریع وقت کلاس رو با این کاراتون میگیرد بیروننننن!!

بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم به سمت در حرکت کردم 

این دوتا واقعاً دیوونه ان

واقعا نمی‌دونستم چیکار کنم از یه طرف درد داشتم 

از طرف دیگه از کلاس اخراج شدیم 

+ سوهو: خوبی؟؟

چه زود پسر خاله شد⁦ʘ‿ʘ⁩

این همین نبودش که اول زنگ میخواست بزنه تو دهنم ؟

آروم زیر لب زمزمه کردم

_گوریل

*«بازگشت به سوی آغاز»*

➖⃟👅•• #𝗣𝗮𝗿𝘁8

_ کی_وو: پات داره خون میاد

+میدونم، یه نگاه به صورت خودتون کنید 

شما دوتا خجالت نمی‌کشید می‌افتین به جون هم؟؟

هردوتاشون عین بچه ها شده بودن 

یه دونه چسپ برداشتم آروم گذاشتم روی پام 

همیشه تو کیفم چسب کرم عطر ....پیدا میشد.بسته چسپ رو به طرف دوتاشون گرفتم. 

+ ببینید چیکار کردید با خودتون!!

هیچی نگفتن 

منتظر توی دفتر نشسته بودیم دلم میخواست بشینم دونه دونه موهای سرشونو بکنم با همین دوتا دستام

ناظم به طرف ما اومد 

با اخم شدیدی روی صورتش 

خجالت نمی‌کشید ؟؟

این چه کاری بود کردید 

تیا!!

+ ب بله 

از تو بعید بود؛ خوب موقع اومدنت کولاک به پا کردیاا

هرسه تاتون برید سر کلاس شانس آوردید چون الان جلسه دارم آخر زنگ بیاین دفترم 

تا تکلیفشو مشخص کنم ....

 

😃🫂 خداحافظ 

بسه دیگه  لایک کنید و کامنت بزارید