بکلیک

برید ادامه.

منبع:بکلیک

 

در تاریک ترین شب، در شبی بدون ستارگان و ماه جنگی در میگیره.

***&&&***

خیلی خب همه اروم فقط قراره بمیریم چیز مهمی نیست.

***&&&***

و میرالکسی که هرگز از صاحبش جدا نشده به عنوان طعمه استفاده خواهد شد.

***پایان انچه گذشت***

نینو: رفیق اگه من جات بودم مراقب اون کتاکیزم هام بودم.

کلویی: حالا اون راز چیه؟

مرینت: منم نمیدونم.

زهره: گفتید شبی بدون ماه و ستارگان؟

سابرینا: اره . چطور؟

زهره: چون رفتم تحقیق کردم و دیدم توی یک 110 روز اینده  شبی هست که در اون ماه و ستاره ها حضور ندارند.

ایدا: پس فقط یک 110 روز تا مردنمون مونده. ولی اگه یکی از دو پسر سیاه پوش ادرینه. اون یکی کیه؟ و منظور از اینکه: و لیدی باگ  و تیمش با خودشان رو در رو خواهند شد. چیه؟ یعنی قراره از ما کپی بسازن؟ یا با نسخه ی ابر شرور خودمون بجنگیم؟

مرینت: کاش میدونستم.

*توی قصر*

(اتاق الناز)

*از زبون الناز*

تق...تق...تق....

الناز: کیه؟

: خال خالی؟

خال خالی!؟ ولی این امکان نداره! فقط یه نفر منو با این اسم صدا میزنه.

الناز: تو کی هستی؟

: اذیت نکن منم دوست قدیمیت همونی ک همیشه بهش میگفتی بچه گربه.

الناز: نیلوفر نقابم رو بردار.

*بعد تبدیل*

دختر یوزپلنگی: من نمیدونم تو این اسم رو از  کجا میدونی ولی اگه از افراد هانس یا نورمن هستی باید بگم برات بد تموم میشه.

: نه من از افراد اونا نیستم من فقط اومدم تورو ببینم.

دختر یوزپلنگی: پس بیا جلو تا نشونت.....پلنگ سیاه؟!

: اره خودمم.

پلنگ سیاه *خم میشه دختر یوزپلنگی: ولی این امکان نداره تو مردی! من خودم دیدم من خودم خونت رو توی دستم حس کردم.

و گونه ی دختر یوزپلنگی رو دست میکشه*: میدونم که گیج شدی. منم درست نمیدونم چه جوری زنده ام ولی میدونم که ما به هم تعلق داریم.

به هم تعلق داریم؟ این گرمای دست. این موهای زرد رنگ...نه این یه بدل یا توهم نیست. پلنگ سیاه زندست!

دختر یوزپلنگی:* به خوشحال سرش رو روی سر پلنگ سیاه میزاره و اشک شوق میریزه* تو واقعا زنده ای. تو واقعی هستی. اینهمه مدت کجا بودی؟ هیچ میدونی چه قدر من رو ترسونده بودی؟

پلنگ سیاه* دختر یوزپلنگی را بغل میکند و اروم میگه*: میدونم. و متاسفم.

دختر یوزپلنگی:...ادامه دارد......

هاها وسط جای حساسش قطع کردم.😎

فعلا بمونید تو خماری.

 

 

 

 

طنز اخر پارت