لحظه های سخت part5 💔

H.J H.J H.J · 1400/12/11 08:49 · خواندن 2 دقیقه

ادامه پلیز 





 

 

لحظه های سخت پارت ۵
افتادم روی تخت... یه دفعه یه پیام واسم اومد...آلیا بود..
- مرینت کجایی چه میکنی؟
- توی رخت خواب میخواستم بخوابم جنابعالی مزاحم شدی!
ولی واقعا خوابم میومد😴
- خیلی توی لایو قشنگ بود 1K رفت روی فالوور هام لایک هام وای😍
- خواهش میکنم توهم خیلی لطف کردی
ـ نه بابا چه زحمتی
ـ خب حالا 
.راستی چه خبر از مراسم و کلوئی؟؟
- اعصاب واسم نزاشته. یه مدل دیگه برای برند انتخاب کردیم آدرین هم دیگه مدیریت میکنه مثل من
ـ اووو پس باید آقای مدیر صداش کنیم

- بله دیگه😎
آدرین صدام کرد....
آدرین: مرینت..
مرینت: بله اومدم
- آلیا من باید برم
ـ چرا؟
- آدرین صدام میکنه
رفتم پیش آدرین....
آدرین: مرینت نمیای؟
مرینت: چی شده؟
آدرین: ببین اصلا باورم نمیشد😍برندم جزو بهترین برند ها شده😍
مرینت: این بی نظیره آدرین: با تلاش های تو به اینجا رسید منم بهش یک لبخند زدم
: عع راستی آدرین مامانت گفت برای شام بریم پیشش
آدرین: پس بریم کافه؟ مرینت: چه ربطی به کافه رفتن داره؟ آدرین: کلا میشه بیای؟؟
مرینت: خیلی خسته ام آخه آدرین: نینو گفت بهت نگم آلیا میخواد سورپرایزت کنه
مرینت: حالا تو بگو 
آدرین: نه نمیگم
مرینت: بگو
آدرین: آماده شو بیا بریم میبینی خب نوبت فن مخصوصم رسید ناراحت شدم و اخمام توی هم رفت و مظلوم شدم
گفتم: نمیگی؟ باشه نگو. بعد میخواستم برم که
آدرین گفت: باشه میگم بلی بلی مانند همیشه فن مخصوصم جواب داد💃🏻
- خب بگو
ـ قول میدی نشنیده بگیری؟
- اره
ـ  قول ؟ - اره😐
ـ  قول؟
- میخوای اصلا نگی؟
ـ باشه میگم.
آلیا و نینو یک کافه بزرگ زدن که البته توش انواع و اقسام خوراکی ها و غذا هارو داره.
- واییییی🤩😋
میخوام برای آجیم بهترین لباسسسمو بپوشمممم از خوشحالی یه چرخ زدم و رفتم توی اتاق داشتم تصمیم میگرفتم چی بپوشم
ـ حالا مراسم مد چرا بهترین لباستو نپوشیدی؟
ـ کی گفته اون لباسی که تو مراسم پوشیده بودمم جزو بهترین لباس هام بود رفتم لباسمو عوض کردم