رمان جابهجایی پارت ۳
19 دی 1402 · · سلامم ، ممنونم که میخواید این پستو به ۳۰ لایک برسونید 😂 بزنید رو ادامه ی مطالب
گابریل روبه روی توماس نشسته بود ، صدای آهنگِ بنظر ناهنجاری از طبقه ی بالا به گوش میرسید ، به محض اینکه پیام دوستش را دریافت کرده بود خود را به اینجا رسانده بود
او ناماهرانه سعی کرد بحث را باز کند« باید یه لگوی جدید برای مغازه تون طراحی کنم »
_«اره اره ،ممنون میشم »
گابریل با نگرانی با انگشتانش روی میز ضرب میگرفت « هنوز به فوت مادرش عادت نکرده ؟»