رمان اجبار به عشق پارت۳

🦋inas✨️ 🦋inas✨️ 🦋inas✨️ · 1402/7/13 10:02 · خواندن 1 دقیقه

برو ادامه

 

خوب ادامه مطلب

اون: لیلا هست گفت: ازتون متنفرم کی بزرگیت آرزوم به حقیقت می پوینده مرینت از آدرین متنفر بشه و آدرین مال من بشه 

از زبون من : بعد سال ها دانشگا تمام شد 

آدرین با مخالفت پدرش رفت خواستگار مرینت 

بعد یو لیلا زنگ میزنه 

لایلا: الو سلام 

----- : باز چی میخوای 

لیلا : آدرین رفته خواستگاری مرینت 

----'چییییییی نه من کلویی  (به فنا رفتن اسم ناشناس رو گفتم😅) 

لایلا:آره باید عقد رو بهم بزنیم 

کلوییی : حتما 

از زبون من : لایلا به گابریل گفت عقد رو بهم میزنم و کلویی و لایلا نقشه رو کشیدن و روز عقد شد

مرینت با لباسی سفید و قشنگ و آدرین با کت شلوارش مراسم عقد رو خوشکل تر کردن  مرینت خواست بله رو بگه یهو 

کلویی : ایی قلبم ای قلبم 

ادین توی ذهنش گفت : کلویی وقتی می گفت ای قلبم خندید و پشت پنجره لایلا هست و اونجا پدرم هست که خیلی خوشحاله داره گلویی این کارو میکنه پس یخ کاسه زیر نیم کاسه هست 

آدرین: صب کنید کلویی دورغ میگه اون از حسودیش داره این کارو میکنه  دوربین هارو چک کنید 

از زبون من : دوربین هارو چک کردن و دیدن  حرف آدرین درست بود 

مرینت بله رو گفت و حلقه دست هم دیگه کردن  

همه ازشون عکس میگرفتی 

شب این روز : یه مهمونی بسیار بزرگ ترتیب دادن همه میرقصیدن بعد مرنت یهو آلیا رو با کلویی توی اتاق دید که داشتن دعوا میکردن اونا همه میزدن اون یکی موهای

اون یکی رو می‌کشید و مرینت ترکید از خنده😅(خودن هم ترکیدم )

بعد مرینت گفت: آدرین آلیا و کلویی رو 

بعد یو گابریل وارد میشه و میگه : من 

 

عررررررررر این پارت هم تموم شد اگه گفتید گابریل چی میگه لایک کامت بهم بزارید بای بای تا فردا شب پارت ۴ میزارم