تکپارتی

درخواست ادرینتی داشتیم پس گذاشتم بزن ادامه گلم
حمایت یادت نره عزیزم.
خبببالیا فک نکنم بتونم از پسش بربیام میترسم نه بگه خب میدونی ...نزاشت ادامه بدم +اهه چقدر حرف میزنی مرینت یالا دیگه الان میره خبببببب انقد طولش نده
-الیا واقعا نمیتونم ببینم دست و پام میلرزه اگه گند بزنم به همه چی چی؟ الیا+اههه وقتو تلف میکنی با این خنگ بازیت مرینت یالا دیرمون شد الان میره خب
دستامو بهم مالیدم با استرس همراه الیا رفتیم سمت در مدرسه ادرین نیومده بود هنوز ولی من همینطوریش لکنت گرفته بودم همش دودل میشدم بگم نگم قبول میکنه یا نه هوفف!
الیا نگاهی به من مظطرب انداخت اومد سمتم
+هی هی اروم باش یکم دیگه تاغت بیار دختر از پسش برمیای تو مرینتی مطمعنم میتونی
لبخندی زدم که ادرینو دیدیم الیا رد نگاهمو گرفت با دیدن ادرین دست منو کشیید دویید سمت ادرین جلوشو نگه داشت
ادرین لبخند کمرنگی زد و گفت
-چیزی میخوایین بگین؟
الیا گفت –من نه ولی مرینت میخواد بگه من میرم تنهاتون میزارم رفت و منو با ادرین تنها گذاشت
الان چه خاکی به سرم بریزم نفس عمیقی کشیدم اروم سرو بالا گرفتم و گفتم
- ادرین راستش من ..من تاغت نیاوردم زود گفتم -دوست دارم چشامو بسته بودم برا همی ری اکشن ادرینو ندیدم اروم چشمو باز کردم که با دیدن قیافه خشکش با تعجب نگاهم میکرد یکباره حس مظطربیم و کنجکاویم از بین رفت حتما میگفت به چه جراتی اینو گفتم بهش
-مرینت من متاسفم ولی خب راستش دستی به گردنش کشید و ادامه داد من به یکی دیگه علاقه دارم
امیدوارم درکم کنی سری تکون دادم کنار کشیدم که رفت به راهی که رفته بود خیره شده بودم عالی شد بیشتر از این شرمنده و متاسف نشده بودم رفتم سمت الیا که گفت چرا پنچری
-یکی دیگه رودوست داره الیا با تعجب نگاهم کرد که بی توجه بهش راهی خونه شدم امروز طبق روال همیشه باید کت نوار میرفتیم تفریح هوففف
وارد مغازه شدم بابا و مامان مشغول رسیدن به مشتریا بودن من یه راست رفتم طبقه بالا بعد تو اتاق خودم
دوباره همون کفشدوزک شدم و از پشت بوم پرییدم بیرون
رسیدم جای همیشگی که کت نوار رو مثل همیشه که زودتر از من رسیده بود دیدیم رفتم کنارش نشستم
موجه من شدد و گفت –چه عجب بانو قدم رنجه فرمودین بامزه خندید که با دیدن قیافه پوکر من گفت
-عااا نگو باز یه شر به پا شده سری به نشونه نه تکون دادم که متعجب پرسید –پس چی شده؟!
-امروز به کسی که علاقه داشتم اعتراف کردم ولی اون نه گذاشت نه برداشت گفت یکی دیگرو دوس داره رفتم
کت نوار قیافه جدی و متفکری گرفت و گفت اتفاقا امروز منم به یه دختر دیگه همینو گفتم شاخکام فعال شدن
-مگه کسیم طرف تو میاد زدم زیر خنده که ادامو در اورد – هر هر نصف دخترا عاشق منن بانو ت دلت بخواد
هوفی کشیدم که باز حال متفکری به خودش گرفت
-چشاتو ببند
با تعجب پرسیدم چرا؟
-ببند سوپرایزه
با بیخیالی چشامو بستم که حس کردم گوشواره هام یهو از گوشم ورداشته شد با وحشت چشم باز کردم با دیدین ادرین روبروم خوف کردم
ادرین گفت پس مرینت بودی
گیج پرسیدم چی به خودم نگاه کردم دیدم تو حالت عادیمم با تعجب گفتم –تو . تو کت نواری ؟
لبندی زد و نزدیک شد –پس تو بانوی بودی که من عاشقش شدم با بهت خواستم حرفی زدم ولی با
کری که کرد ساکت شدم چشمام به چشم های بستش خورد و نمیدونم چیشد که منم همراهیش کردم
..
پایان:)
بازم اگه درخواستی داشتید بگید.