رمان🤍p2 🩶ꜱɪʟᴠᴇʀ ᴘᴇᴀʀʟ

𝓐.𝓡 𝓐.𝓡 𝓐.𝓡 · 1404/2/2 14:38 · خواندن 2 دقیقه

🩶ܩܝ‌وߊ‌ܝ‌یܥ‌‌ ܝ̇ߺܦ̈ܝ‌ܘ ߊ‌ܨ🤍

نویسنده: 𝓐.𝓡

ژانر: فانتزی، درام، عاشقانه 

 

 

از زبان کاترین 

زندگیم بعد از اون روز تغییر کرد. تا حالا از اون موقع تا الان به خیلی چیز ها فکر کردم به جز ازدواج و بچه دار شدن

 میدونستم یه روز ازدواج میکنم ولی نه به این زودی 

باید دست بجونم پسر عموی بد اخلاق یا شاهزاده بی نام و نشون؟! اگه با اون گند اخلاق ازدواج کنم زندگیم نابود میشه ولی اگه با اون بی نام و نشون ازدواج کنم چی؟

اگه اون بد تر بود چی؟؟ من که نمیشناسمش  کمتر کسی پیدا میشه که چهره اونو دیده باشه. ولی از اون داریا که بد تر نیس که هس؟ 

 

نمیدونم چی شد که چشام گرم شدوخوابیدم. 

 

از زبان ریو 

سرم شلوغ بود و خسته بودم. 

هه هه(خنده) ازدواج؟ حالا باید به پادشاه التماس کنم که ازدواج نمی کنم. 

کاغذ ها رو برداشتم و شروع کردم به دیدن کاندید ها ی ازدواج. 

ـ فکر کنم راضی نیستی

ریو: نه نیستم، صبر کن تو چرا اینجایی؟ بعد هم میگن ولیعهد سرش شلوغه و خیلی مسئولیت پذیره، تو که بیکار اینجا وایسادی. 

ولیعهد: کارامو سپردم به دستیارم

نگاهی به کاغذ های دستم انداخت و گفت: 

من برات انتخاب کنم؟ 

ریو: اره ولی.... 

ولیعهد: خودم میدونم همسرت باید آروم باشه و از این حرفا

بعد سه تا کاغذ جلوم گذاشت 

ولیعهد: انتخاب کن 

یکی رو شانسی برداشتم و بهش دادم 

ولیعهد: کاترین؟ اون؟ باشه من میرم و به پادشاه میگم

ریو: مگه این دختره چجوریه؟ 

ولیعهد: هیچی فقط شایعه ی زیادی دربارش هس البته من میشناسمش چند بار دیدمش

ریو: مارکیز

مارکیز: چه عجب با اسمم صدام زدی، چیه؟  

ریو: ازش خبر داری؟ 

مارکیز: نه 

ریو: باشه، راستی تو کی بچه دار میشی؟ 

مارکیز: اینش دیگه به تو مربوط نیس

ریو: اصلا به من چه، من دیگه رفتم اگه توهم کارت تموم شد برو پی کارت

بعدش بدون اینکه بزارم حرفی بزنه از اتاق خارج شدم و رفتم جای همیشگی 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1835 کاراکتر 

خب این پارت هم تموم شد ببخشید بابت تاخیر و برای کوتاه بودن پارت🙏🏻💛 

دفعه بعد پارت طولانی میدم 💚

شرط نداره، هر وقت تونستم پارت میدم.