گمشده در پاریس Part 3

سلام به همگییی آیلین هستم یادتون میاد؟ یکمدت طولانی رمان متوقف شده بود و واقعا عذر میخوام 🤧 و خب هم از مشکل وب کم و بیش باخبر هستید به دلیل عوض شدن آدرس بازدید وب به شدت پایین اومده به امید برگشتن به بازدید اولیه
مرینت :
نمیخواستم از بغل آلیا در بیام ولی خب باید با مصاحبه میرسیدیم و خب دوباره سرجامون نشستیم و مصاحبه بعد نیم ساعت انجام شد من منتظر موندم کار آلیا تموم بشه که باهم بریم وقت بگذرونیم خوشحالم که تونستم دوباره آلیا ببینم
آلیا:بریم مرینت
مرینت:بریمممم
آلیا:خب خب کجا بریم؟میخوای بریم برج ایفل؟یا موزه؟یا اصلا هرجا تو بگی؟
مرینت:یکجا هست که وقت نشد برم
...یک ساعت بعد..
آلیا:واقعااا؟مدرسه؟
مرینت:چشه مگه میام اینجا خاطراتم زنده میشه بعد استرسمم برا فردا شب کمتر میشه وای نههه یادم رفته بود جلسه با مدلها واسه فردا شب آلیا بدووو بریمم
آلیا:باش بیا با ماشین بریم اینجا ها پارکش میکنم همیشه
مرینت:اوکی
مرینت:
اضطراب داشتم آخه خیلی وقتم کمههه امروز با مدلها آشنا میشم لباسها رو تایین میکنم و فردا شب هم شو مد طوری استرس دارم که شکمم خیلی درده...تو همین افکار غرق شده بودم که آلیا گفت مرینت رسیدیم.
مرینت:اوکیه مرسی میای داخل که باهم برگردیم
آلیا:یکی دوتا کار دارم انجامشون میدم میام دنبالت
مرینت:خب باشه
مرینت :
دم در ایستاده بودم پایان انتظارات و اضطرابها ۱ ۲ ۳ درو وا کن با اعتماد به نفس زیاد میرم داخل.
تا درو وا کردم و گفتم سلام یهو لیز خوردم پرت زمین شده ام اوففف پام پیچ خوردههه
آدرین:خوبی؟لطفا دستتون بدین که کمکتون کنم بلند شین
مرینت:آره خوبم
و دستمو گذاشتم تو دستشو بلند شدم همه تو این اوضاع میگن وای معشوقه یا دوست پسر قشنگم ولی من با این فکر بودم که واییییی باید با آدرین کار کنم چه وحشتناک
مرینت:ببخشید سلام به همگی مرینت دوپن چنگ هستم در خدمت شما عزیزان خب همونطور که اطلاع دارید میدوند چقدر وقت ما اندک هست یعنی امروز حرف میزنیم فردا این موقع دارین گریم میکنین و آماده میشین سوال دارید؟
مرینت :
تو همین حین چشمم به جولیا که جفت آدرین نشسته بود افتادم چرا اینقدر اوضاع من خراب بود هرچی آشنا داخل این جمع اوفف الان از حال میرم بزور هم روی پام ایستادم
جولیا:یک سوال دارم رو لباسها اسامی نوشته شدن که کی بپوشه
مرینت:بله تیمم با توجه با شما لباسها تایین کرد
آدرین:منم یک سوال دارم اسم شما چی بود؟
مرینت:آمممم مرینت دوپن چنگ و شما
آدرین:اه جالبه خوشحالم دوباره میبینمت مرینت ببخشید خانم دوپن چنگ آدرین آگرست هستم
مرینت:
همینطور چشم تو چشم بودیم لحظه ی ترسناکی بود و خب ۲ ساعت دیگه کارو توضیح دادم اینا و بلاخره تموم شد و رفتم دم در و زنگ آلیا زدم و گفت چند دقیقه دیگه میاد که آدرین اومد و جفتم ایستاد
آدرین:خیلی تغییر کردی راستی موفقعیت هم مبارک
مرینت:توهم همینطور همچنین آم حال دوست دختر جدیدت چطوره صبح دیدمش
آدرین:اه خوبه خوبه نمیپرسم چون میدونم اینقدر درگیر کار بودی قطعا دوست پسر نداری
مرینت:آره درست گفتی چرا نیومدن دنبالت؟
آدرین:به همون دلیل که دنبال تو نیومدن خانم دوپن چنگ
مرینت:جالبه
گرم صحبت بودیم که دنبال آدین اومد راننده اش
آدرین:میخوای برسونمت ؟
مرینت:نه آلیا تو راه بود
آدرین:پس این چترو بگیر«هوا ابریه»
مرینت:همون چتر قدیمی اه ممنونم
مرینت:
رفتن آدرین تماشا کردم و چتر رو تو دستم گرفته بودم خیلی گذشته بود ولی نمیدونم چرا آلیا نیومده بود اومدم زنگش بزنم که حس کردم دستمالی روی دهنم گذاشتم و بیهوش شدم.....
و تماممم خسته نباشید