رمان evil angel

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1404/2/12 15:48 · خواندن 1 دقیقه

سلام سلام من بازم اومدم با یه رمان

خب امیدوارم خوشتون بیاد و اینکه یکی میاد گفتمانم برای کاور این رمان

_آخه تو کی هست  لعنتی ؟

پرسید من کیم؟

مونده تا منو بشناسی آشغال !

من خودمم خودمو نمی شناسم .

شاید یه عنکبوت سمی ام با بال های پروانه !

شاید یه سیب سرخم که توش پر از کرمه !

شاید یه فرشته ام که ذاتش ....

هه !

لپشو کشیدم و گفتم :

- بیخیال عمویی ! خود خداشم منو نمی شناسه .

از شدت ترس به گریه افتاد ! 

هیچ تصویری رقت انگیز تر از پسری که از ترس

گریه می کنه نیست .

چینی به بینیم انداختم . کاش میدید چقدر ازش منزجر

شدم منتها چهره من پست نقاب مخفی بود . هیچی ندید !

همونطور که بسته بودمش به ستون گریه می کرد و

تقلا می کرد دست و پاهاشو باز کنه .

به تقلهاش نگاه کردم و با خنده گفتم :

- اون مامان هرز...ه ات برات بمیره که اینقدر مظلومی

تو ... موش بخورتت .

با هق هق داد کشید :

- آخه تو چی از جونم می خوای ؟ چرا منو نمیکشی ؟

یه قدم رفتم جلو، خیره شدم تو چشمای سیاهش و گفتم :

- می خوام داد بکشی ! 

حال می کنم دردت میاد ! راستشو بخوای ار...ضا می شم

وقتی جیغ می زنی و التماس می کنی ! التماس م ی

کنی بکشمت ! 

دستم شیکست ۱۲۲۵ کاراکتر شد

خب اینم از پارت اول اگه خوشتون اومد بگید تا پارت بعد هم بزارم