
عشق p1

سلام💜💋💋
پارت۱
صبح با صدای قشنگ و دلنشینمامانم از خواب بلند شدم مثل همیشه بهم گفت سلام دختر نازم منم جواب دادم سلام مامان گلم
پاشو دخترم پاشو الان دانشگاهت شروع میشه و از اتاقم خارج شد
منم پاشدم رفتم جلوی آینه موهای بلندم شروع کردم شانه زدن بعدش زنگ گوشیم که روی ویبره بود توجهمو جلب کرد کلویی بود اون دختری خوبی بود خیلی با من مهربون بود در واقع دوست صمیمیم محسوب میشد
بهم گفت منتظرتم دم در کارمو سریع کردم و از مامان ناتالی خداحافظی کردم اونم داشت میرفت عمارت اگراست توی راه ماشین آدرین اگراست رو دیدم وقتی به دانشگاه رسیدیم کلویی رفت پیش آدرین و منم سر کلاس
من ترم بعد دانشگاه نمی تونستم برم چون پول کافی نداشتیم و شهریه ها زیاد شده بودن
وقتی که دانشگاه تموم رفتم خونه دیدم مامانم خسته رو مبل خوابش برده دلم سوخت آخه تا کی تا کی آخههه
وقتی بیدار شد کلی سرش داد زدم اونم منو انداخت از خونه بیرون لعنت به غیرتت کنن مرینت جایی نداشتم برم مجبور بودم برم خونه کلویی اما مامان و باباش از من متنفر بودن اما چاره نبود من مجبور بودم..!