
کفش در مدرسه 👠 پارت هشتم

حمایت ها خیلییییییی اومده پایین لطفاً حمایت کنین موحنایی ها👑 یادتون اومد؟
بزن ادامه مطلب 🫀
+ الکس😉 - لینا😍ـ بیلی😀 # بقیه افراد
+ من میرم تو با خیال راحت لباست رو عوض کن
اشکام رو پاک کردم و لباس خونم رو پوشیدم 🤦🏻♀️
حس میکنم وقتی الکس رو میبینم یا حرفش میشه تو دلم رخت میشورن🥹
( نویسنده: خب باهوش حس عشقه🤦🏻♀️😀)
- ببخشید دیر کردم
+ نه بشین
ـ لینا چیزی میخوری بیارم برات
- نه این فیلمه رو ببینم میرم کلاس شمشیر بازی
چیزی که ازش متنفرم شمشیر بازیه ولی خب المسم حتما بخاطر من ثبت نام کرده چی بگم😀😐
+ خوبه پس منم باهات میام
سر تکون دادم
- راستی بیلی پس مامان و باباتون کجاست؟
+ اونا مارو ترک کردن
- ترک؟
ـ آره رفتن انگلیس ما اصلیتمون انگلیسی
( نویسنده: بابا دیگه آنقدر باکلاس 🤩)
بعد از یک ساعت
فک کنم که الکس ناراحت بود 🙂😭
دلم براشون میسوزه
(نویسنده: خب خودتم الان توی این وضعی)
- من میرم لباسام رو بپوشم
( لینا رفت)
ـ هی الکس
+ هان چیه
ـ میگم تو لینا رو دوست داری؟
+ هوفففف چندبار بگم عاشقشم
ـ از دست تو
تموم
اینم تقدیم به تو دردونه قلبم ❤️
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه ✌🏻
لایک رو بترکونین و کامنتم حتماً بزارید میخونم و جواب میدم
ممنونم ❤️ 🫀