
تکپارتی آدرینتی🎀

این اولین تکپارتیمه ، امیدوارم خوشتون بیاد😅💖
بوسه ای روی موهای ابریشمی عشق چشم آبیم زدم و به صورتش که توی خواب خیلی مظلوم بود ، خیره شدم که کم کم خوابم برد و با نوازش گونم توسط ی چیز نرم بیدار شدم.
آروم چشمام رو باز کردم که مرینت رو در حالی که با لبخند بهم خیره شده بود و گونه ام رو نوازش می کرد دیدم .
وقتی چشم های بازم رو دید ، یهویی چشماش نگران شد
مرینت : اوه ، ببخشید عزیزم ! قصد بیدار کردنت رو نداشتم
کم کم حس کردم که چشماش داره بارونی میشه که سریع بغلش کردم و ل.ب هاش رو خیلی آروم بوسیدم .
این حجم از دل نازک بودنش که شبیه بچه ها می کردش واقعا واسم عجیب بود. خیلی بهش گفته بودم که این انقدر مهربون نباشه ولی این خصلتش رو نمی تونست از بین ببره...
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
صدای خش خش برگ ها بهم آرامش خاصی می داد ، اولین بار همین جا بود که با عشق مو سرمه ایم آشنا شدم.
یادم میاد که ی لباس فرم دانشجویی که هم رنگ موهاش بود و خیلی بهش میومد پوشیده بود و درحالی که سرش پایین بود و کلاسورش رو محکم به خودش چسبونده بود راه می رفت که بهم خورد و نزدیک بود بیفته زمین که سریع گرفتمش ولی همه ی جزوه های داخل کلاسورش روی زمین افتاد.
سریع خم شدم و بهش کمک کردم تا جمعشون کنه .
بعدش کلی ازم تشکر کرد و در حالی که آروم آروم گریه می کرد ازم دور شد...
همون ی نگاه کافی بود که عاشقش بشم ، بعدش ازش خواستگاری کردم و با تمام مخالفت های والدینمون با هم نامزد کردیم و الان درست ی سال از زمان ازدواجمون می گذره و چند ماه دیگه قراره ثمره ی عشقمون به دنیا بیاد❤...