عشق کنکوری۲

Baran Ramshini Baran Ramshini Baran Ramshini · 1404/3/7 16:00 · خواندن 2 دقیقه

لایک و کامنت پلیزز

و شروع کرد به تدریس مبحث دنباله ها چون اکثرا بچه ها از این مبحث از سال های قبل یکم اطلاعات داشتن و بیشتر می تونستن حرفای استاد رو درک کنن. یک ساعتی طول کشید تا همایش تموم شد و با بچه ها از سالن خارج شدیم. روبه کاگامی گفتم: خوب درس می داد ولی یجوری بود انگار همش می خواست از خودش تعریف کنه.از خود راضـــــــی... کا گامی :خب حــالا تو چرا حرص می خوری؟ اولاً بیست وشش سالشه اونطور که شنیدم و با تجربه ی کمی که داره تو این دو سال تدریسش واقعا همه شاگرداش ازش راضی بودن. بعدم از بچه ها شنیدم اموزشگاه کلی واسش شرط وشروط گذاشته و اخلاقش سر کلاس خیلی تلخه.میگن به هیچ کس رو نمیده. -من و تو الان نباید دنبال حرف دیگران باشیم الیا... ما سال دومیه که می خوایم واسه کنکور بخونیم. جولیکا اینا رو که میبینی دو سال از ما کوچیکترن همین حالاهم خیلی زود به فکر کلاس کنکورافتادن. به نظر من که سال دوم زوده ولی ما قضیه مون فرق داره امسال باید واقعا کلاسایی رو انتخاب کنیم که به دردمون بخوره و بعد پشیمون نشیم. کاگا می : مری من میگم دو تا از همایشای دیگه شم بیایم اگه از روشش خوشمون اومد ثبت نام می کنیم. -به نظرت دو سال سابقه کار کم نیست؟

کاگامی : حالا اون *یه فامیلی بزارید دیگه چیزی به ضحنم نمیرسه😐* که این همه سابقه داشت واستاد پروازی بود خیلی خوب درس می داد؟ تو همایشش اونقدر افتضاح درس داد حالا تو ببین سرکلاسش چطور درس میده دیگه! -باشه پس هر وقت خواستی بری منم خبر کن. با صدای بوق ماشین الیس بحثمون رو قطع کردیم و سوار شدیم . تو راه کاگامی همش داشت مسخره بازی در می آورد و کلی خندیدیم. منم دختر شوخی بودم ولی امسال چون اون رشته ای که می خواستم قبول نشدم اصلاً دیگه هیچ حوصله ای واسه شوخی و خنده نداشتم. می خواستم این یه سال واقعا همه ی تلاشمو واسه هدفم بکنم. کاگامی : مری نظر تو چیه؟ گیج به کاگامی نگاه کردم و گفتم : -چی گفتی؟معذرت حواسم جای دیگه ای بود.

کافیه امتحان دارم باییییییییییییییییییی