⊹𝘾𝙀𝘼𝘾𝙀𝙁𝙄𝙍𝙀⊹

من برگشتم:>
S: 2
P: 1
⊹از زبون راوی⊹
نگاه جدیای به آدرین انداخت.
فیلیکس: چی میگی واسه خودت؟!
آدرین: کنجکاو شدی نه؟؟
فیلیکس: یا بگو یا بمیر. هر چند بگی بازم میمیری
آدرین: فیونا همه چیزو بهم گفت
چشماش ریز شدن...
فیلیکس: از کجا...؟!
آدرین: خواهرته میدونم. درست تر بگم خواهرمون
فیلیکس: هه؟! چی میگی؟!
آدرین شروع به تعریف حرفای فیونا کرد و فیلیکس با حیرت در حال گوش دادن به حرفاش بود. حتی نمیتونست مخالفت کنه چون همه اون کلمات با عقل جور در میومدن...
فیلیکس: تا وقتی باهاش حرف نزنم باور نمیکنم
آدرین: اشکالی نداره
نگاه فیلیکس به میله آهنی افتاد.
آدرین: هنوز میخوای منو بکشی؟؟
فیلیکس: البته! توی عوضی بهم خیانت کردی!
آدرین: توی عوضی نزاشتی من خودمو توجیه کنم!💢
`۷ سال قبل`
با ورود آدرین به مافیا، ازش استقبال کمی شد؛ کسی سمتش نیومد... اون زیادی آدم عجیبی بود.
تنها یک نفر، یک عضو از مافیا با آدرین مهربون بود... فیلیکس، گراهام!
علی رغم اینکه هفته های کمی گذشته بودن، اون دو نفر خیلی صمیمی شده بودن و همیشه با هم میگشتن. حتی به دلیل شباهت باور نکردنی ظاهریشون برای تقلید صدای هم تمرین کردن و توی ماموریتهای مختلف به جای بدل هم جلو میرفتن و حتی گاهی با هم میجنگیدن.
مدت کمی گذشت که اون دو نفر به بزرگترین کابوس دشمنای مافیای لوجستیک کردار تبدیل شده بودند؛
شهرت امین توی مافیا رفته رفته بیشتر میشد، اما فیلیکس اون رو به چشم برادرش میدید و بابت این موضوع اون رو تشویق میکرد...
۵ ماه از ورود آدرین به مافیا گذشته بود، توی رستوران نشسته بودن و با هم مشغول صبحت بودن و منتظر استیکشون بودن.
فیلیکس: بیخیال امین! تو واقعاً روش خوبی رو واسه کشتن بقیه انتخاب نمیکنی! چه دلیلی داره بخوای شکنجهشون بدی؟!
امین: با کشتنشون خلاصشون کردم. غیر از اینه؟؟
فیلیکس: -_-
فیلیکس: حالا اینا رو بیخیال پسر. یه سوالی چند وقته ذهنمو درگیر کرده
امین: میشنوم
فیلیکس: تو کسیو که بهت خیانت کنه رو چیکار میکنی؟؟ کسی که خیلی بهش اعتماد داشته باشی
امین: راستشو بگو، مربوط به دوست دخترته؟؟
فیلیکس: آقا یه لحظه اونو ول کن!😑
امین: به من چه خو
فیلیکس: جواب سوالمو ندادی
امین: ترجیح میدم تو غذاش زهر مار مامبای سیاه بریزم و زجر کشیدنشو ببینم
امین به غذاش که گذاشته شده بود روی میز نگاهی انداخت. تیکهای از استیک رو برید و گذاشت توی دهنش.
فیلیکس: حدس میزدم. بخاطر همین همونجوری که دوست داری ازت انتقام میگیرم
چاقو از دست آدرین افتاد. با خوردن همون همون تیکه اول فهمید استیک مزهش متفاوته...
امین: چرا؟!...
چشمای فیلیکس بیروح و بیاحساس شده بودن.
فیلیکس: چون تو بهم خیانت کردی
امین: راچع به چی حرف می...
و افتاد روی زمین.
امین: تچ...
`دو روز قبل`
⊹از زبون فیلیکس⊹
کلید رو انداختم توی قفل و چرخوندمش. با یه فشار کوچیک در رو باز کردم و رفتم داخل خونه.
در رو بستم و خودم رو به زور کشوندم تا اتاقم. خودمو انداختم روی تخت. میتونم حس کنم که همچنان داره ازم خون میره و کل تخت و ملافهها به فنا رفتن...
باورم نمیشه امین جای محموله ها و کامیونا رو لو داده بود... پس بخاطز همین گفت امشب نمیتونم بیام... چون قرار بود ماشینم منفجر شه... شانس آوردم زود ازش بیرون اومدم وگرنه الان تیکه بزرگم گوشمم نمیشد.
`دو روز بعد`
پام روگذاشتم روش و ازش رد شدم.
فیلیکس: تو جهنم میبینمت
و از طبقه خارج شدم.
`زمان حال`
آدرین: من بهت خیانت نکردم. اونی که لو داده بودت اون پدر عزیزت یا همون رئیس مافیا بود!
فیلیکس:
فیلیکس: داری چه زری میزنی واسه خودت؟!
آدرین: خودت شنیدی
فیلیکس: خفه شو!
آدرین: فیلیکس... اگه ذرهای عقل تو اون مغزت داشته باشی به جای دهن به دهن شدن با من فقط بهش فکر میکنی. میبینی که با منطقت جور در میاد
فیلیکس: نمیاد. چی داری که ثابت کنه کار اونه؟؟
آدرین: اون وقتی از حمله خبر دار تعجب کرد؟؟
فیلیکس: اون همیشه خنثیست!
آدرین: حالتو پرسید؟؟
فیلیکس: از اولم... نمیپرسید... در کل اینم مدرک نیست!
آدرین: و پی اینکه کی چرا حمله کرده رو گرفت؟؟
فیلیکس:
آدرین: نگرفت درست نمیگم؟؟
فیلیکس: این به اندازه کافی قانع کننده نیست
آدرین: باشه. یه ملاقات با اون مرد برام کافیه تا ازش حرف بکشم. فقط کافیه تا نفهمه توئم گوش میدی
فیلیکس: تو به محض دیدنش اونو میکشی. غیر از اینه؟؟
آدرین: بعد از اعترافش اینکارو میکنم
فیلیکس: من بهت اعتماد ندارم
آدرین خواست چیزی بگه ولی صدای آژیر پلیس از دور به گوش میرسید و باعث قطع شدن حرفش شد.
آدرین: این حتماً کار مرینته...
نگاهی به فیلیکس انداخت.
آدرین: چاقوت پیشته؟؟
فیلیکس: به تو چه؟؟
آدرین به سمتش قدم برداشت.
آدرین: با چاقوت به هر جاییم که میخوای ضربه تقریباً عمیق بزن
فیلیکس: ها؟!
چشمای فیلیکس ریز شدن.
آدرین: اگه زخم جدیدی نداشته باشم میفهمن تمام مدت داشتیم حرف میزدیم. در این صورت مجبورم بهشون توضیح بدم. پلیس نپرسه مرینت حتماً میپرسه
فیلیکس: چرا میخوای مخفی کنی؟؟
آدرین: چون الان وقتش نیست که بفهمن
کمی مکث کرد و ادامه داد.
آدرین: نظرم عوض شد. چند ضربه بزن که قابل باور تر باشه
فیلیکس: از تیمارستان فرار کردی؟!😐
آدرین: کاری که میگمو بکن و بعد فرار کن
فیلیکس: چرا میخوای فرار کنم؟؟ اینکه دستگیر بشم به نفع توئم هست!
آدرین: چون توئم میخوای برات مدرک بیارم تا ثابت کنم بهت خیانت نکردم. درضمن... تو برادرم محسوب میشی، البته متاسفانه
فیلیکس: خفه شو
آدرین: اگه میخوای بمونی به منم بگو
فیلیکس: عوضی...
چاقوش رو در آوردن و به بازو، شکم و رون پای آدرین ضربات عمیق وارد کرد و بعد پشت وسیلهها قایم شد.
آدرین به سمت پلیس ها رفت.
دادستان: آدرین حالت خوبه؟!
آدرین: فکر کنم...
مرینت نگاهی به زخمای آدرین انداخت.
مرینت: ها؟!
آدرین: زیاد نیستن مشکلی نیست
مرینت: تو به این میگی کم؟!
آدرین: اینا رو بیخیال. اون عوضی فرار کرد
دادستان: تچ...
کمیسر: اول تو رو میرسونیم بیمارستان
آدرین: من که هر چی بگم شما کار خودتونو میکنین...
یه هفته بعد*
مرینت: آدرین!
آدرین: چی شده؟؟
مرینت: فیلیکس رو گیر انداختن!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آنچه خواهید خواند:
آدرین: فراریت میدم
فیلیکس: جانم؟!
آدرین: اگه اینجا بمونی دردسر میشه ابله! باید بری پیش فیونا!
_اوهوووووووووو! بد نگذره آقایون!
آدرین و فیلیکس:
فیلیکس: تو...
_دلت برام تنگ نشده بود فیلیکس؟!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
⊹ مایل به حمایت؟!... ⊹