
🩷حکم اصلی P4🩷

سلام حالتون خوبه؟ من S.K هستم قلمرو عشق ؛ واقعیت؛ گذشت از انتقام براتون ی رمان جذاب و باحال آوردم که قراره یک در میون همراه قلمرو عشق پارت گذاری بشه .خب حالا بریم ی برای ی معرفی کوچولو و بعدم برید ادامه مطلب تا اولین پارت این رمان جذاب رو بخونید و با حمایت هاتون بهش روشنایی ببخشید ♥️
این دفعه داستان ما در مورد پزشکیه که همه فکر میکنند مرتکب خطای پزشکی شده .
هیچکدام از وکلا حاضر به قبول کردن پرونده اش نیستن ولی یکی میاد یکی که براش خیلی آشناست و قراره کمک حالش بشه .
شروع پارت جدید ادامه پارت 3
( دیدار دوباره )
خود خودش بود کسی که گذشته هامون بهم پیونده خورده بود زنی که من باعث شدم بچه اش رو از دست بده همسرم؛ وکیلم ؛ زنم ؛ دشمنم .
کسی که دلتنگش بودم ؛ کسی که حسرت دیدنش رو داشتم اما الان که فرصت اش رو دارم میترسم .
میترسم وقتی که چشم تو چشم شدیم باز اون چشمای خالی از هر گونه احساس رو ببینم .
و من بازم تحمل دیدن اون چشای ترسناک رو ندارم .
هنوزم اون روز رو نمیتونم فراموش کنم .
(فلش بک )
روز طلاق
امروز ازدواج ۹۰۰ روزه مون به پایان رسید اون ۹۰۰ روز چه زود گذشت .
واقعا انتظار نداشتم ازدواجمون به این زودیا و راحتیا تموم بشه ما بهم دیگه قول داده بودیم که تا ابد پیش هم بمونیم و در هر درد و غمی پشت همو خالی نکنیم . ولی الان با از دست دادن دختر کوچولومون همه چیو از دست دادم .
چقدر بی صبرانه منتظر بدنیا اومدنش بودیم . ولی الان نه اون دختر کوچولو رو دارم نه مادرش رو .
خواستم آخرین بار بهش نگاهی بندازم که چشم تو چشم شدیم .
اومد نزدیکمو چشمای سرد بی احساس اش رو به چشمای آتیشنم دوخت و گفت : امیدوارم دیگه هرگز همدیگه رو ملاقات نکنیم آقای اگرست . چون دیگه نمیخوام اون صورت نحس ات رو ببینم .
و رفتُ رفتُ رفت .
کی به اینجا رسیده بودیم؟؟ چرا زنی که عاشقش بودم داشت این حرفا رو میزد ؟؟
چرا من نتونستم حرفی بزنم ؟؟ چرا نتونستم بگم از الان دلتنگتم ؟؟
استادم راست میگفت من یک بی عرضه بدرد نخورم.
اگه بی عرضه نبودم که زن و بچه مو در عرض 4 ماه از دست نمیدادم.
آخرین بار به جای خالیش نگاه کردم و از دادگاه زدم بیرون . میدونستم که این تازه اول راهه قراره خیلی وقت ها جای خالیش حس کنم.
( پایان فلش بک )
درست زمانی که غرق در خاطرات گذشته بودم .
صدای آقای هاثورن منو از اون خاطرات کشید بیرون .
و وقتی که سرم رو بلند کردم . دیدم آقای هاثورن و همان کسی که دلتنگش بودم کنارم ایستاده و با نگاهیی عمیق به من خیره شده .
با اومدنش اتاق رو به ی سکوت پر از انتظار فرو برده بود دوست داشتم همینجا زمان رو متوقف کنم و من تک تک جزئیات صورتش رو تا ساعات ها بررسی کنم .
ترسو گذاشتم کنار و نگاهمو به چشماش دوختم .
چشماش همون چشای بی احساس بود . نمیدونستم داره از عقلش چی میگذره .
یعنی میدونست صاحب این پرونده منم ؟؟ اگه میدونست پس چرا رد ام نکرد ؟؟
ذهنم پر از سوال های بی پاسخ بود .
آقای هاثورن به سمت مرینت قدم برداشت و با مهربونی دستش رو گذاشت رو شونه مرینت و گفت گفت : معرفی میکنم ایشون خانم مرینت ویلسون هستن یکی از وکلای ارشد این شرکت که قراره وکیل پرونده تون باشن .
و بعد به من اشاره کرد گفت : ایشون آقای اگرست هستن کسی که شما پرونده شون رو قبول کردید .
بعد این حرف آقاي هاثورن مرینت دستش به سمتم دراز کرد . منم باهاش دست دادم که گفت : خوشوقتم ؛ امیدوارم بتونم پرونده تون رو با موفقيت به سرانجام برسونم .
این شخص مرینتی که من میشناختم نبود .
چون اگه مرینت من بود قطعا بعد دیدن من ی دعوای مفصل راه مینداخت نه اینکه بخواد پرونده رو قبول کنه و با آرامش باهام صحبت کنه .
یا هم داشت تظاهر میکرد . تظاهر میکرد که منو نمیشناسه .
هر سه مون رفتیم روی مبل های چرمی نشستیم من و آقای هاثورن روی مبل های تک نفره روبه روی هم و اونم نشست روی مبل دو نفره ای که این ست چرمی قهوه ای رنگ رو کامل می کرد .
آقای هاثورن شروع کرد به صحبت کردن :
خب خانم ويلسون نظرتون راجبه این پرونده چیه ؟؟
مرینت خیلی خونسرد اما با جدیت گفت : پرونده ی سختی هست ولی با پیدا کردن چند تا مدرک از بیمارستان میشه برد البته اگه حق با آقای اگرست باشه وگرنه که هیچ کاری از دستم بر نمیاد .
هنوزم مثل قبلنا بهم شک داشت هنوزم باورم نمیکرد.
رو به مرینت کردم و با جدیت گفتم : من تو کارم هرگز اشتباه نمیکنم .
با طعنه گفت : معلومه خیلی هم معلومه.
منم با طعنه گفتم : شما از کجا میدونید من چجوری آدمیم؟؟ مگر اینکه زنم باشید و باهام زندگی مشترکی داشته باشید .
با لحن خاصی گفت : لازم نیست زنتون باشم خوندن پرونده تون کافیه تا بفهم چجور موجودی هستید .
کم کم داشت تنشی تو محیط ایجاد میشد که منشی آقای هاثورن با عجله اومد تو و گفت : آقای ویلی اومدن و خیلی عصبانی هستن باید الان ایشون رو ملاقات کنید .
آقای هاثورن که تا حالا فقط با تعجب به حرفای ما گوش میداد رو به ما کرد و گفت : شما لطفا به صحبت تون ادامه بدید تا من برم و بیام .
بعد اینکه مطمئن شدم آقای هاثورن رفت گفتم : چرا داری باهام بازی میکنی ؟؟
چرا تظاهر به نشناختم کردی ؟؟
چه زود اون روز های خوب و خوش مون از یادت رفت ؟؟
پوزخندی زد گفت : چه زود ؟؟؟ 5 سال از روزی که طلاق گرفتیم گذشته و شما میگید چه زود . خیلی وقته فراموشتون کردم .
و وقتی گذشته فراموش بشه یعنی اون شخص رو دیگه نمیشناسی پس در نتیجه من واقعا دیگه نمیشناسمتون آقای اگرست .
چون هیچی دیگه در مورد تون یادم نمیاد .
خندیدم و گفتم : پس که اینطور یادت نمیاد !! ولی برخلاف تو من همه چیز رو به یاد دارم .
از قیافه اش معلوم بود که داره عصبانی میشه پس همون مرینت خودم بود فقط داشت تظاهر میکرد که خیلی خونسرد و بی احساس شده .
در صورتی که خشمم ی احساس و اون همون خشم و نفرت قدیمی رو نسبت به من داره .
این ی نوعی خبر خوبی برام بود پس میشد دوباره شروعش کرد ولی با سختی های زیاد ذاتاً کی زندگی بدون سختی و مشکلات بوده که؟؟!!
نفس عمیقی کشید گفت : من و تو مثل هم نیستیم گفتم که دیگه هیچی در موردتون یادم نمیاد .
یادم نمی یاد چه غذایی دوست داشتین یادم نمیاد چه رنگی دوست داشتین و خیلی چیزای دیگه رو یادم نمیاد .
از جام بلند شدم و شروع کردم به قدم زدن و در این حین گفتم : پس باید دخترمون رو هم فراموش کرده باشی .
چون وقتی گذشته ای مشترکی وجود نداشته باشه پس ما بر اساس اون گذشته دختری نداریم .
پس الان باید با من مثل بقیه رفتار کنی نه اینکه زیر تک تک حرفات تنفر و نفرت احساس بشه .
از جاش بلند شد اومد نزدیکم و انگشت اشاره اش به سمتم گرفت و گفت : یبار دیگه اگه ی بار دیگه جرئت داری اسم دخترم رو به زبون بیار .
دستش گرفتم و به پایین آوردم و گفتم : اگه به زبونم بیارم چی میشه ؟؟
با همون خشم قبلی گفت : کاری که سال ها پیش باید میکردم به سرانجام میرسونم و تو رو میفرستم زیر طناب دار .
دستش که هنوز تو دستم مونده بود رو میخواست از دستم بکشه که تعادلش از دست داد ؛ افتاد رو زمین و همین باعث شد من بیفتم روش .
چند لحظه سکوتی بینمون حاکم شد نفس گرمش داشت به صورتم میخورد .
بعد از مدت ها میتونستم چشمای آتشین اش رو ببینم خودش بود میتونستم با این کارا برگردونم پیش خودم مال خودم بکنم .
فرصتی که سالها آرزوش رو داشتم الان پیش پام افتاده بود
و باید تا آخرین نفس تلاشم رو میکردم .
با عصبانیت گفت : جات راحته ؟؟ نمیخوای پاشی؟؟
مثل گذشته ها میتونستم افزایش ضربان قلب اش رو احساس کنم . و این یعنی اون هنوزم عاشق منه و فقط بخاطر اتفاقات تلخی که افتاده ازم متنفره شده ولی در عین این تنفر میشه با ی جرقه ای دوباره عشقش رو نسبت به خودم فعال کرد.
بیشتر از این نمیخواستم اذیتش کنم به خاطر همین از روش بلند شدم و لباسام درست کردم و دستمو به سمت اش دراز کردم تا بلند شه و در این حین گفتم : چرا پروندمو قبول کردی ؟؟
دستم رو پس زد و خودش بلند شد گفت : اولا ی بار دیگه دستمو نگیر ؛ حتی اگه ممکنه از ی متری منم رد نشو دوما هم مجبور بودم وقتی فهمیدم پرونده مال توئه، خواستم ردش کنم. اما نمیتونستم. با رد کردنش، دومین ضربه بد عمرم رو باز از تو میخوردم.
پس تحمل کردن تورو نسبت به اخراج شدنم ترجیح دادم ؛ و اینکه حداکثر تا دو ماه این پرونده تموم میشه ولی اگه اخراج بشم تا آخر عمر بیکار و بدبخت میشم .
چون میدونستم بر اساس حرفای آقای هاثورن راست میگه پس زیاد پیگرد مسئله نشدم .
و با خونسردی گفتم : خیلی هم عالی . فقط کی دادگاه داریم ؟؟
با همون بی احساسی اولیه اش گفت : ی ماه دیگه دادگاهته . فردا میرم بیمارستانی که کار میکنی تا بیشتر بتونم در مورد پرونده ات اطلاعات جمع آوری کنم و بعدش با استفاده از اطلاعات جدید و قدیمی که در این نوع پرونده ها هست پرونده ات رو برنده میشم و تمام هر دومون به راه خودمون میرم و تا ابد همدیگر رو نمیبینم .
امیدوارم بعد اون روز هیچ وقت اما هیچ وقت همدیگر رو ملاقات نکنیم .
بعد این حرفش ترجیح دادم سکوت کنم .
سکوت کردنم بهتر از اینکه حرف بزنم من از نظر اون ی آشغال کثافت عوضی بودم . چون اگه نبودم بعد سال بازم این حرفا رو تکرار نمیکرد.
من از نظر اون قاتل بچمون بودم .
چرا چند دقیقه پیش داشتم امید هایی واهی میدادم به خودم چرا؟ هیچوقت قرار نیست میانمون خوب بشه همه چی خیلی وقته تموم شده .
اون خیلی تغییر کرده از اونی که فکر میکردم هم بیشتر ...
دختری که عاشق بودم دختری شر و شیطونی بود و هر لحظه می خندید و شوخی میکرد و منم عاشق اون لبخند ها و شیطنت هاش شده بودم .
ولی الان اثری از هیچ کدوم نیست الان تبدیل شده به یک زنی که هیچ احساس خاصی جز خشم و نفرت نسبت به این زندگی و من نداره و باعث این تغییر اشتباهات من بوده .
8100 کاراکتر
بنظرتون از زبون مرینت هم بنویسم
لطفا نظرتون رو بهم بگید ♥️ چون پارت های اول خوب حمایت شده نمیخوام کمتر از 30 لایک و 80 کامنت براتون پارت بزارم حمایت هر چه بیشتر پارت اونقدر زود تر♥️