خب خب بپر ادامه برای یه پارت با حال 

لیا آنقدر توی آغوش راین گریه کرده بود که به خواب عمیقی فرو رفت. راین با ملاحظه و خیلی آرام لیا را روی تخت گذاشت و پتوی نازکی روش کشید راین کنار تختش نشست و ساعت ها مشغول دیدن چهره معصومانه و بچگانه اش شد. همچنین که داشت به چهره دختر کوچولو نگاه میکرد غرق در دریای افکارش شده بود به این فکر میکرد که چگونه قدرت فراوان دختر را کنترل کند و همچنین باید بهش آموزش میداد که چطور از خودش در برابر شکارچیان ترد شده ها محافظت کند تصمیم گرفت صبح خیلی زود آموزش دادن را به لیا شروع کند با خودش گفت باید یک صبحانه مقوی برایش آماده کنم تا انرژی کافی برای تمرین داشته باشد نون تستی برداشت و روش کره مالید و بعد با مربای توت فرنگی چهره ای با نمک روی نون تست کشید به آرامی در اتاق لیا را باز کرد و آرام وارد اتاق لیا شد. سینی را روی میز کنار تخت گذاشت و خودش هم کنار لیا نشست و به آرامی دستش را نوازش وار روی سر لیا کشید.

- عروسکم لیا جان عزیزم پاشو دیگه صبح شده 

+ و لم کن بزار بگیرم بخوابم

راین با حالت شیطونی گفت: که بیدار نمیشی  هان برات دارم😈

و شروع کرد به قلقلک دادن لیا

+ 😂😂 باشه باشه پاشدم

- آفرین حالا شدی دختر خوب 

لیا کمی قد کشید بعد با صدای گرفته گفت:

+ گشنمه

- باشه عروسک اول بیا بریم دست و صورتتو بشور یک بعد 

راین لیا را بغل کرد و دست و صورتش و شست و بعد روی تخت نشست و لیا هم روی پاش نشوند و تکه ای از نان تست را خواست در دهانش بگذارد که لیا سرش را برگرداند 

+ من مامان بابامو می‌خوام

ـ می‌دونم دلت براشون تنگ شده ولی قول میدم به موقعش می‌برمت پیششون الان بیا این لقمه رو بخور باشه؟؟

+ باش

- آن قربون باشه گفتنت بشممممم منننننننننن 🥺❤️

وقتی صبحانه لیا تموم شد راین به لیا گفت:

- دوست داری جنگیدن یاد یگیری؟؟

+ منظورت شمیر بازیه آره من عاشقشم 

- خب پس امروز قراره بهت یاد بدم چطور در برابر دشمنان از خودت مراقبت کنی

+اخجووووون

بعد راین برای لیا زمین تمرین کوچکی درست کرد و به لیا یک شمشیر چوبی مخصوص خودش داد.

+ خب اول پاهات رو به عرض شونه هات باز کن بعد هم با دو دستت شمشیر را بگیر.

تقریباً یک ساعت و نیم از تمرین لیا می‌گذشت که لیا به شمشیر از دستش افتاد و کم کم از هوش رفت.....

۲۰۹۳ تا کاراکتر 

شرط ها برای پارت بعدی:

۲۰ تا کامنت 

۱۰ تا لایک

شرط کم گفتم لطفاً برسونید می‌خوام زود تر به طلا برسم

راستی اگه ایرادی بود بگید که رمانمون بهتر شه ممنون

مرسی که تا پایان رمان همراهم بودی در تا به پارت دیگه خدافظییی 👋 ❤️ 😘