
عشق در چشمان تو P2

سلامم بچه ها😁 امیدوارم حالتون خوب باشه
برای لایک و کامنت هم خیلی خوشحالم کردین🥹🫶
امیدوارم خوشتون بیاد بازم از این قسمت 🩷
(این قسمت بیمارستان)
قسمت دوم
پرستار حالش خوبه خدا را شکر به خاطر غذاهای دیشب حتماً حالش بد شده .
وقتی چشمامو باز کردم مامانو دیدم خدایا حتماً خیلی اون عکس و اتفاق حالمو بد کرده شرط میبندم تشنج کردم ولی الان هیچ اهمیتی نداره چون همه بچهها از من متنفر شدن حتی کارا کسی که با جون و دل دوستش دارم دیگه نمیخواد منو ببینه .
مامان: آه خدا را شکر بالاخره بیدار شدی پسرم. می دونی چقدر ترسیدم ؟؟
با لحنی بغض کرده گفتم : مامان ، دوست هام ازم متنفر شدن کارت ولم کرده.
_ ایدن چی میگی داشتی کابوس میدیدی عزیزم تو خوابم همین حرفا رو میگفتی دیشب. تو مهمونی غذا بهت نساخته و حالت بد شده.
_یعنی چی؟؟ یعنی اونا که دیدم واقعی نبودن آخخ سرم بد تیر میکشه؟؟... کی بهت گفت حالم بده؟؟
مامانم بغل کردم چون خیلی خوشحال شدم چون اون کابوس از واقعیت هم واقعی تر بود . البته همینه بعضی کابوس ها به قدری واقعی هستن که ذهن آدم ها رو تغییر می ده.
_ لئو گفت. اگه اون نبود خدا میدونست که چطوری باید خبردار میشدم او لئو خیلی ممنونم.
وی وات ؟؟ باورم نمیشه لئو این کارو کرده ؟ بعد درضمن این همه مدت اون گوشه بود و صداش در نیومده . خب البته دیگه این لئوی ما هستش . استاد سکوت!
لئو : خواهش می کنم خانم اِماگیرن.
مامانم رفت تا کارای مرخص شدنمو بکنه و منو لئو تو اتاق تنها گذاشت من هنوز تو شوک خواب و اینکه لئو چرا باید همچین کاریو برای من بکنه بودم چون اصلاً رابطه خوبی نداشتیم بودم ازش تشکر کردم
لئو اومد کنارم و صندلی کنار تخت نشست کنارم و بهم نزدیک شد.
لئو: ایدن چطوری بهت بگم راستش تو دیشب مست کردی
ایدن : من؟ شوخی خوبی بود من از مشروب الکل اینا متنفرم ، تازه من به خاطر غذا حالم بد شد پرستار اینو گفت.
_ من اینو بهشون گفتم .
_ ... توی جشن آخر سال توی دبیرستان اجازه آوردن اینا نیست منم احمق نیستم که این زهرمارو بخورم.
_اون نوشیدنی که لورن بهت داد یادت میاد؟ حاوی الکل بود اونم الکل زیاد ، لورن احمق حتی روشم نخونده بود و از خونه آورده بودش.
لئو : ایدن نگا
_ لئو.... بس کن سرم درد می کنه .
_ به خاطر اون نوشیدنی هستش ببخشید که اینطور شد...
با لحنی تقریباً عصبی گفتم :لئو ... از اتاق من برو بیرون!
_ بچهها خبر ندارم من هم بهشون گفتم بخاطر غذا ها حالت بد شده.
_لئو تو و لورن بهترین شب زندگیمون به هم زدیم انتظار داری حالم خوب باشه بعد من الکل مصرف کردم ، تو زندگیم هیچ وقت نمیخواستم بخورم ولی الان اینطور شد انتظار داری خوب باشه؟؟
لئو با صورتی متعجب و مبهوت بهم نگاه میکرد و اینا رو میگفت در حالی که ۹۹ اوقات از اون پسرای منفی عالی بود ولی الان به هم ریخته بود و خیلی برام جالب بود چون هیچ چیز نمیتونست اونو تحت تاثیر قرار بده حتی وقتی از دوست دخترش جدا شد براش مهم نبود.
لئو : از دیشب چی یادته میاد ایدن ؟
وقتی اینو گفت سکوتی عجیبی بین ما دوتا شکل گرفت ، چرا چیزی. یادم نمیاد ؟ چرا یادم نمیاد ؟؟ انگار اصلا دیشبی وجود نداشته.
لئو بهم نزدیک تر شد و دستمو گرفت و با اون یکی دستشو گذاشت رو صورتم .... لئو: ایدن...
صدای در زدن اومد و لئو خودشو سریع جمع کرد و ازم فاصله گرفت. بچهها بودن!
کارا : ایدن
همه ی بچه ها جز لویس که سفره آمده بودن بخاطر دیشب نگرانم شده بودن برا همین هم آمده بودن که بهم سر بزن . کارا که دوست خیلی قدیمی من هست سریع بغلم کرد و من خوشحال شدم چون بعد از این همه اتفاق به ی آغوش نیاز داشتم . میخواستم ازش لب بگیرم ولی قبل از اینکه کاری کنم یادم آمد که هنوز چیزی شروع نشده بین ما .
راحت تر بگم هنوز نتونستم مخش بزنم ولی اون دختر رویا هام هستش و خیلی دوسش دارم . بگذریم ؛ لورن همه آمده بود ، دلم میخواست خفش کنم ولی کاری از دستم بر نمیاد بین بچهها.
هری : ایدن حالت چطوره ؟ دیشب خیلی بد بهت گذشت حتما . گفتم : ممنونم بهترم فکر کنم نوشیدنی دیشب بهم نساخته بود ( اشاره غیر مستقیم به لورن البته خودشم فهمید که منظورم چیه )
کارا : رفتارات خیلی خیلی عجیب بودن دیشب فکر کنم به خاطر این بود که حالت بد شده بود ؟مگه نه چقدر بهت نساخته بودن ؟؟
ایدن: اره ، متاسفم اگه ناراحت شدین چون خودم هم چیز خاصی یادم نیست
_ نه نه درکت کردیم ایدن تو بهترین دوست ما هستی نمی شه که از دستت ناراحت بشیم .
وقتی داشتم با بچهها حرف میزدم زمان مثل برق و باد گذشت ولی نمیتونستم درست تمرکز کنم نه به خاطر تاثیر الکل دیشب به خاطر کار لئو و خوابی که دیده بودم و اون عکس .
لئو به پاک تو جمع یادم رفته بود چون خیلی ساکت بود و وقتی خواستم درباره دیشب حرف بزنم مامانم اومد و همه چیزو خراب کرد.
مامان خوب بچهها مرسی برای اینکه نگران ایدن شدین ولی بهتره که یکم استراحت کنیم و همینطور ایدن.
کارا: خانم اِماگیرن ی میتونیم بیایم به دیدن ایدن ؟
مامان: او کارا مریض نشده که فقط حالت تهوع گرفته عزیزم فردا میتونید بیاید به دیدنش دکتر گفت امروز استراحت کنه فردا خوب خوب میشه.
_ چشم
بچهها یکی یکی باهام خداحافظی کردن کارا قبل رفتنش بغلم کرد چون خیلی نگرانم شده بود وقتی کارا رفت فقط من و مامان و لئو موندیم .
مامان : خب لئو می تونی بری ، بازم ممنون ازت .
لئو : خانم اِماگیرن میشه تا خونه باهاتون بیام .
مامان: مطمئنی که اذیت نمی شی ؟
_ نه
_ باشه هرجور راحتی
منی که پشمام به کل ریخته بود چون خیلی خیلی روز عجیبی شده برام اول اون خواب بعد الکل خوردنم تو شب مهمونی اونم نزدیک شدن لئو بهم حالم اومدنش تا خونه. او هنوز بدجور سرم درد میکنه و اصلاً دیشبو یادم نمیاد حتی یه ذره انگار دیشب یه اتفاقی بین من و لئو افتاده ولی اصلاً یادم نیست.
لئو اصلاً منو تو سال به چشم یه دوستم نگاه نمیکرد حالا چطور شد انقدر براش مهم شدم؟؟
شاید وقتی مست شدم گفتم که از کارا خوشم آمده چون آدم های مست همه چیو می گنن.
البته رابطه لئو و کارا یه رابطهای تقریباً موفق بوده ولی کار خاص فقط دوست بمونن.
شایدم بخواد بهم کمک کنه چون اونم دوست داره به آدما کمک کنه ولی یه درونگرای اجتماعی منفی کراش است. کراش بودنش از ۱۰ ، ۱۱ است چون همه دخترای مدرسه اول اونو میخوان بعد منو. ( بنازم اعتماد به نفسشونو 👀)
لئو : بذار کمکت کنم .
ایدن : نه ممنونم خودم می تونم .
_ اما.....
_لئو خستم تو راه دربارش حرف میزنیم .
خدای من خیلی اتفاق ها افتاده ببین از دیروزم خبر ندارم از صد تا قضیه بیخبرم ولی اون خواب یه ربطی داره . شاید......
ادامه دارد...
اینم بخاطر اینکه پارت قبل کوتاه بود طولانی دادم💐
امیدوارم که خسته نشده باشید از خوندشن چون هنوز کلی اتفاق هست که قرار بیوفته 😅
دوستون دارم تا پارت بعد لایک و کامنت هم بذارید و نظرتون بهم بگید🥹🫶