سلام عزیزان من اومدم با یه روایت کوتاه دیگه ایندفعه متفاوت تر ، بفرما ادامه مطلب 

( نماد کرکتر ها زن + و مرد - )

با صدای خسته ای می‌گوید 

ـ من از سرکار برگشتم 

با دلخوری میگویم :

+ خیلی دیر کردی 

با بی تفاوتی پاسخ می‌دهد: 

ـ مشغول بودم 

دلخوری ام بیشتر می‌شود و میگویم :

+ همیشه هستی 

ـ برای کارمه 

چشمی می چرخانم و می‌گویم:

+ همیشه بوده 

دستی بین موهایش می‌کشد و با صدای کلافه اما ارام می‌گوید:

- دوباره این بحث رو شروع نکن 

صدایم کمی بالا می‌رود و می‌گویم: 

+ دوباره شروع نمیکنم چون هیچوقت تموم نشده که بخواد دوباره شروع بشه 

سعی میکند بحث را عوض کند : 

ـ وقتی من نبودم چیکار کردی ؟ 

+ تنها بودم

ـ چقدر ؟

با رگه ای از ناراحتی در صدایم میگویم:

+ کل روز 

ـ چرا نرفتی پیش یکی دوستات یا خانواده؟ 

+ چون کسی نبود همه مشغول کاری بودن 

ـ تنهایی خوب بود ؟ 

سعی میکنم بی تفاوت جلوه دهم و می‌گویم ؛

+ اینکه چه حسی داشته باعث نمیشه طولانی بودنش به نظرم نیاد 

لحن اش نرم تر می‌شود و می‌گوید 

ـ میدونم داریم من کم وقت میگذرونیم ولی من دوستت دارم 

نگاهم به سمت او می افتد اما نمیتوانم حرفش را باور کنم و می‌گویم:

+ برای همین هیچوقت پیشم نیستی ؟ 

با ردی از احساسات نهفته می‌گوید:

ـ اخه تو چرا نمی‌خوای بفهمی ؟ من سرم شلوغه کار دارم مسئولیت دارم 

حرف های او را باور ندارم و می‌گویم:

+ خب منم دارم ولی این هیچوقت باعث نشده برای رابطه مون وقت کمی بذارم 

سعی میکند قانع کننده باشد و می‌گوید:

ـ کارای من طولانی تره، مهم تره 

با سرخوردگی میگویم:

+ مهم تر از من ؟ 

کمی مکث می‌کند و با صدای مهربانی می‌گوید:

ـ آ.... نه من… تلاشم رو می‌کنم که بیشتر باهم وقت بگذرونیم ,من متاسفم 

دلم از حرف او نرم می‌شود اما هنوز دلخورم و می‌گویم: 

+ همیشه از همین قول ها میدی ولی هیچوقت بهش عمل نمی‌کنی 

ـ تلاشم رو میکنم 

احساسات نهفته از صدایم بیرون میزند و می‌گویم:

+ ولی من هنوزم همیشه منتظرت هستم ولی تو نمیای 

ـ میام قول میدم

خاطرات گذشته در ذهنم مرور می‌شود و می‌گویم: 

+ من همیشه منتظر همه موندم آنها هم قول دادن میان ولی نیومدن. تو هم قول دادی میای ولی نیومدی 

در صدایش نشانی از درک و همدلی دیده می‌شود و میگوید:

ـ آهای ببین می‌دونم منتظر موندن سخته ولی... 

صدایم کمی بالا می‌رود و احساساتم بیشتر می‌شود:

+ ولی نداره تو هیچوقت منتظر نبودی این منم که همیشه انتظار کشیدم، ایکاش اصلا اینجا نبودم 

از حرفم شوکه می‌شود و ردی از نگرانی در چشمانش نمایان می‌شود 

ـ هی اینجوری نگو 

با بغضم را قورت میدهم میگویم: 

+ می‌دونی وقتی من از دنیا برم  این انتظار کشیدن ها تموم میشن 

نگرانی در چشمانش بیشتر می‌شود و می‌گوید: 

ـ لطفاً اینطوری صحبت نکن من اصلا نمی‌خوام تورو از دست بدم ،تو همسر منی. 

با اخم خم خفیفی روی صورتم است و می‌گویم : 

+ همسری که میری ماموریت های طولانی و اونو خونه تنها میذاری 

 به سمتم می آید و می‌گوید: 

ـ نمیتونم که کار نکنم 

خودم را کمی عقب می‌کشم و می‌گویم:

+ نمیتونی ساعت کاریت رو کمتر کنی ؟ 

دستم را می‌گیرد و کمی به طرف خودش می‌کشد و می‌گوید: 

ـ من تلاشم رو میکنم تا بیشتر کنارت باشم ،قول میدم 

کور سوی امیدی در قلبم روشن می‌شود و می‌گویم:

+ واقعا میتونی اینکارو بکنی ؟ 

او سرش را به نشانه ی تایید تکان می‌دهد و مرا در آغوش می‌گیرد( نماد کرکتر ها زن + و مرد - )

با صدای خسته ای می‌گوید 

ـ من از سرکار برگشتم 

با دلخوری میگویم :

+ خیلی دیر کردی 

با بی تفاوتی پاسخ می‌دهد: 

ـ مشغول بودم 

دلخوری ام بیشتر می‌شود و میگویم :

+ همیشه هستی 

ـ برای کارمه 

چشمی می چرخانم و می‌گویم:

+ همیشه بوده 

دستی بین موهایش می‌کشد و با صدای کلافه اما ارام می‌گوید:

- دوباره این بحث رو شروع نکن 

صدایم کمی بالا می‌رود و می‌گویم: 

+ دوباره شروع نمیکنم چون هیچوقت تموم نشده که بخواد دوباره شروع بشه 

سعی میکند بحث را عوض کند : 

ـ وقتی من نبودم چیکار کردی ؟ 

+ تنها بودم

ـ چقدر ؟

با رگه ای از ناراحتی در صدایم میگویم:

+ کل روز 

ـ چرا نرفتی پیش یکی دوستات یا خانواده؟ 

+ چون کسی نبود همه مشغول کاری بودن 

ـ تنهایی خوب بود ؟ 

سعی میکنم بی تفاوت جلوه دهم و می‌گویم ؛

+ اینکه چه حسی داشته باعث نمیشه طولانی بودنش به نظرم نیاد 

لحن اش نرم تر می‌شود و می‌گوید 

ـ میدونم داریم من کم وقت میگذرونیم ولی من دوستت دارم 

نگاهم به سمت او می افتد اما نمیتوانم حرفش را باور کنم و می‌گویم:

+ برای همین هیچوقت پیشم نیستی ؟ 

با ردی از احساسات نهفته می‌گوید:

ـ اخه تو چرا نمی‌خوای بفهمی ؟ من سرم شلوغه کار دارم مسئولیت دارم 

حرف های او را باور ندارم و می‌گویم:

+ خب منم دارم ولی این هیچوقت باعث نشده برای رابطه مون وقت کمی بذارم 

سعی میکند قانع کننده باشد و می‌گوید:

ـ کارای من طولانی تره، مهم تره 

با سرخوردگی میگویم:

+ مهم تر از من ؟ 

کمی مکث می‌کند و با صدای مهربانی می‌گوید:

ـ آ.... نه من… تلاشم رو می‌کنم که بیشتر باهم وقت بگذرونیم ,من متاسفم 

دلم از حرف او نرم می‌شود اما هنوز دلخورم و می‌گویم: 

+ همیشه از همین قول ها میدی ولی هیچوقت بهش عمل نمی‌کنی 

ـ تلاشم رو میکنم 

احساسات نهفته از صدایم بیرون میزند و می‌گویم:

+ ولی من هنوزم همیشه منتظرت هستم ولی تو نمیای 

ـ میام قول میدم

خاطرات گذشته در ذهنم مرور می‌شود و می‌گویم: 

+ من همیشه منتظر همه موندم آنها هم قول دادن میان ولی نیومدن. تو هم قول دادی میای ولی نیومدی 

در صدایش نشانی از درک و همدلی دیده می‌شود و میگوید:

ـ آهای ببین می‌دونم منتظر موندن سخته ولی... 

صدایم کمی بالا می‌رود و احساساتم بیشتر می‌شود:

+ ولی نداره تو هیچوقت منتظر نبودی این منم که همیشه انتظار کشیدم، ایکاش اصلا اینجا نبودم 

از حرفم شوکه می‌شود و ردی از نگرانی در چشمانش نمایان می‌شود 

ـ هی اینجوری نگو 

با بغضم را قورت میدهم میگویم: 

+ می‌دونی وقتی من از دنیا برم  این انتظار کشیدن ها تموم میشن 

نگرانی در چشمانش بیشتر می‌شود و می‌گوید: 

ـ لطفاً اینطوری صحبت نکن من اصلا نمی‌خوام تورو از دست بدم ،تو همسر منی. 

با اخم خم خفیفی روی صورتم است و می‌گویم : 

+ همسری که میری ماموریت های طولانی و اونو خونه تنها میذاری 

 به سمتم می آید و می‌گوید: 

ـ نمیتونم که کار نکنم 

خودم را کمی عقب می‌کشم و می‌گویم:

+ نمیتونی ساعت کاریت رو کمتر کنی ؟ 

دستم را می‌گیرد و کمی به طرف خودش می‌کشد و می‌گوید: 

ـ من تلاشم رو میکنم تا بیشتر کنارت باشم ،قول میدم 

کور سوی امیدی در قلبم روشن می‌شود و می‌گویم:

+ واقعا میتونی اینکارو بکنی ؟ 

او سرش را به نشانه ی تایید تکان می‌دهد و مرا در آغوش می‌گیرد( نماد کرکتر ها زن + و مرد - )

با صدای خسته ای می‌گوید 

ـ من از سرکار برگشتم 

با دلخوری میگویم :

+ خیلی دیر کردی 

با بی تفاوتی پاسخ می‌دهد: 

ـ مشغول بودم 

دلخوری ام بیشتر می‌شود و میگویم :

+ همیشه هستی 

ـ برای کارمه 

چشمی می چرخانم و می‌گویم:

+ همیشه بوده 

دستی بین موهایش می‌کشد و با صدای کلافه اما ارام می‌گوید:

- دوباره این بحث رو شروع نکن 

صدایم کمی بالا می‌رود و می‌گویم: 

+ دوباره شروع نمیکنم چون هیچوقت تموم نشده که بخواد دوباره شروع بشه 

سعی میکند بحث را عوض کند : 

ـ وقتی من نبودم چیکار کردی ؟ 

+ تنها بودم

ـ چقدر ؟

با رگه ای از ناراحتی در صدایم میگویم:

+ کل روز 

ـ چرا نرفتی پیش یکی دوستات یا خانواده؟ 

+ چون کسی نبود همه مشغول کاری بودن 

ـ تنهایی خوب بود ؟ 

سعی میکنم بی تفاوت جلوه دهم و می‌گویم ؛

+ اینکه چه حسی داشته باعث نمیشه طولانی بودنش به نظرم نیاد 

لحن اش نرم تر می‌شود و می‌گوید 

ـ میدونم داریم من کم وقت میگذرونیم ولی من دوستت دارم 

نگاهم به سمت او می افتد اما نمیتوانم حرفش را باور کنم و می‌گویم:

+ برای همین هیچوقت پیشم نیستی ؟ 

با ردی از احساسات نهفته می‌گوید:

ـ اخه تو چرا نمی‌خوای بفهمی ؟ من سرم شلوغه کار دارم مسئولیت دارم 

حرف های او را باور ندارم و می‌گویم:

+ خب منم دارم ولی این هیچوقت باعث نشده برای رابطه مون وقت کمی بذارم 

سعی میکند قانع کننده باشد و می‌گوید:

ـ کارای من طولانی تره، مهم تره 

با سرخوردگی میگویم:

+ مهم تر از من ؟ 

کمی مکث می‌کند و با صدای مهربانی می‌گوید:

ـ آ.... نه من… تلاشم رو می‌کنم که بیشتر باهم وقت بگذرونیم ,من متاسفم 

دلم از حرف او نرم می‌شود اما هنوز دلخورم و می‌گویم: 

+ همیشه از همین قول ها میدی ولی هیچوقت بهش عمل نمی‌کنی 

ـ تلاشم رو میکنم 

احساسات نهفته از صدایم بیرون میزند و می‌گویم:

+ ولی من هنوزم همیشه منتظرت هستم ولی تو نمیای 

ـ میام قول میدم

خاطرات گذشته در ذهنم مرور می‌شود و می‌گویم: 

+ من همیشه منتظر همه موندم آنها هم قول دادن میان ولی نیومدن. تو هم قول دادی میای ولی نیومدی 

در صدایش نشانی از درک و همدلی دیده می‌شود و میگوید:

ـ آهای ببین می‌دونم منتظر موندن سخته ولی... 

صدایم کمی بالا می‌رود و احساساتم بیشتر می‌شود:

+ ولی نداره تو هیچوقت منتظر نبودی این منم که همیشه انتظار کشیدم، ایکاش اصلا اینجا نبودم 

از حرفم شوکه می‌شود و ردی از نگرانی در چشمانش نمایان می‌شود 

ـ هی اینجوری نگو 

با بغضم را قورت میدهم میگویم: 

+ می‌دونی وقتی من از دنیا برم  این انتظار کشیدن ها تموم میشن 

نگرانی در چشمانش بیشتر می‌شود و می‌گوید: 

ـ لطفاً اینطوری صحبت نکن من اصلا نمی‌خوام تورو از دست بدم ،تو همسر منی. 

با اخم خم خفیفی روی صورتم است و می‌گویم : 

+ همسری که میری ماموریت های طولانی و اونو خونه تنها میذاری 

 به سمتم می آید و می‌گوید: 

ـ نمیتونم که کار نکنم 

خودم را کمی عقب می‌کشم و می‌گویم:

+ نمیتونی ساعت کاریت رو کمتر کنی ؟ 

دستم را می‌گیرد و کمی به طرف خودش می‌کشد و می‌گوید: 

ـ من تلاشم رو میکنم تا بیشتر کنارت باشم ،قول میدم 

کور سوی امیدی در قلبم روشن می‌شود و می‌گویم:

+ واقعا میتونی اینکارو بکنی ؟ 

او سرش را به نشانه ی تایید تکان می‌دهد و مرا در آغوش می‌گیرد( نماد کرکتر ها زن + و مرد - )

با صدای خسته ای می‌گوید 

ـ من از سرکار برگشتم 

با دلخوری میگویم :

+ خیلی دیر کردی 

با بی تفاوتی پاسخ می‌دهد: 

ـ مشغول بودم 

دلخوری ام بیشتر می‌شود و میگویم :

+ همیشه هستی 

ـ برای کارمه 

چشمی می چرخانم و می‌گویم:

+ همیشه بوده 

دستی بین موهایش می‌کشد و با صدای کلافه اما ارام می‌گوید:

- دوباره این بحث رو شروع نکن 

صدایم کمی بالا می‌رود و می‌گویم: 

+ دوباره شروع نمیکنم چون هیچوقت تموم نشده که بخواد دوباره شروع بشه 

سعی میکند بحث را عوض کند : 

ـ وقتی من نبودم چیکار کردی ؟ 

+ تنها بودم

ـ چقدر ؟

با رگه ای از ناراحتی در صدایم میگویم:

+ کل روز 

ـ چرا نرفتی پیش یکی دوستات یا خانواده؟ 

+ چون کسی نبود همه مشغول کاری بودن 

ـ تنهایی خوب بود ؟ 

سعی میکنم بی تفاوت جلوه دهم و می‌گویم ؛

+ اینکه چه حسی داشته باعث نمیشه طولانی بودنش به نظرم نیاد 

لحن اش نرم تر می‌شود و می‌گوید 

ـ میدونم داریم من کم وقت میگذرونیم ولی من دوستت دارم 

نگاهم به سمت او می افتد اما نمیتوانم حرفش را باور کنم و می‌گویم:

+ برای همین هیچوقت پیشم نیستی ؟ 

با ردی از احساسات نهفته می‌گوید:

ـ اخه تو چرا نمی‌خوای بفهمی ؟ من سرم شلوغه کار دارم مسئولیت دارم 

حرف های او را باور ندارم و می‌گویم:

+ خب منم دارم ولی این هیچوقت باعث نشده برای رابطه مون وقت کمی بذارم 

سعی میکند قانع کننده باشد و می‌گوید:

ـ کارای من طولانی تره، مهم تره 

با سرخوردگی میگویم:

+ مهم تر از من ؟ 

کمی مکث می‌کند و با صدای مهربانی می‌گوید:

ـ آ.... نه من… تلاشم رو می‌کنم که بیشتر باهم وقت بگذرونیم ,من متاسفم 

دلم از حرف او نرم می‌شود اما هنوز دلخورم و می‌گویم: 

+ همیشه از همین قول ها میدی ولی هیچوقت بهش عمل نمی‌کنی 

ـ تلاشم رو میکنم 

احساسات نهفته از صدایم بیرون میزند و می‌گویم:

+ ولی من هنوزم همیشه منتظرت هستم ولی تو نمیای 

ـ میام قول میدم

خاطرات گذشته در ذهنم مرور می‌شود و می‌گویم: 

+ من همیشه منتظر همه موندم آنها هم قول دادن میان ولی نیومدن. تو هم قول دادی میای ولی نیومدی 

در صدایش نشانی از درک و همدلی دیده می‌شود و میگوید:

ـ آهای ببین می‌دونم منتظر موندن سخته ولی... 

صدایم کمی بالا می‌رود و احساساتم بیشتر می‌شود:

+ ولی نداره تو هیچوقت منتظر نبودی این منم که همیشه انتظار کشیدم، ایکاش اصلا اینجا نبودم 

از حرفم شوکه می‌شود و ردی از نگرانی در چشمانش نمایان می‌شود 

ـ هی اینجوری نگو 

با بغضم را قورت میدهم میگویم: 

+ می‌دونی وقتی من از دنیا برم  این انتظار کشیدن ها تموم میشن 

نگرانی در چشمانش بیشتر می‌شود و می‌گوید: 

ـ لطفاً اینطوری صحبت نکن من اصلا نمی‌خوام تورو از دست بدم ،تو همسر منی. 

با اخم خم خفیفی روی صورتم است و می‌گویم : 

+ همسری که میری ماموریت های طولانی و اونو خونه تنها میذاری 

 به سمتم می آید و می‌گوید: 

ـ نمیتونم که کار نکنم 

خودم را کمی عقب می‌کشم و می‌گویم:

+ نمیتونی ساعت کاریت رو کمتر کنی ؟ 

دستم را می‌گیرد و کمی به طرف خودش می‌کشد و می‌گوید: 

ـ من تلاشم رو میکنم تا بیشتر کنارت باشم ،قول میدم 

کور سوی امیدی در قلبم روشن می‌شود و می‌گویم:

+ واقعا میتونی اینکارو بکنی ؟ 

او سرش را به نشانه ی تایید تکان می‌دهد و مرا در آغوش می‌گیرد

 

اگه خوشت اومد لایک کن بای بای ❤️